یادداشتهای قاسم بهرامیان

یادداشتهای قاسم بهرامیان
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

راه ارتباطی در پیام رسانها

صفحه و کانال در پیام رسانها

صفحه در اینستاگرام

صفحه در اینستاگرام

آخرین نظرات
  • ۱۹ بهمن ۹۸، ۰۹:۲۳ - علی اصغر
    سلام
پیوندها
بایگانی

عمار باشیم، و نه ابوموسی!

شنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۸، ۰۶:۴۴ ق.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

 

میرحسین موسوی بیانیه هفدهم خود را صادر کرده است و در انتهای آن از منظر خود 5 پیشنهاد برای حل مسائل ارائه داده است. او که از آن تعداد راهپیمایان روزهای اول بعد از انتخابات، تنها معدودی ضدانقلاب برایش باقی مانده و در موضع ضعف و در آستانه رسیدگی قضایی به جرایمش قرار گرفته است، برای نجات خود پیشنهادهایی طلبکارانه، پر از تهمت به ارکان نظام و جاده صاف کن برای نفوذ عناصر غیر معتقد به نظام در انتخاباتهای بعدی مطرح کرده است.

 

واضح است که موارد مطرح شده در بیانیه موسوی شایسته پاسخگویی نیست، اما تعجب از آقای رضایی است که دست و پای خود را از یک بیانیه سراسر توهین آمیز گم کرده و از یک عبارتی که کلمه «دولت» در آن آمده است، آنچنان از این مسرور  شده که بالاخره موسوی دولت قانونی را پذیرفته است که به رهبری معظم انقلاب نامه «حکمیت» می نویسد.

 

1-         عجیب است که ایشان از بین همه آسیبهای مادی و معنوی وارده بر نظام در این فتنه، تنها بر مسایل اقتصادی حساس هستند و گویا معادلاتشان را بر این مبنا پایه گذاری می کنند و به آسیبهای ریشه ای تر دیگر، بصورت کلی اشاره می کنند.

 

2-         جالب است که آقای رضایی تنها نکته مثبت قابل اعتنا در بیانیه موسوی را «پاسخگو کردن دولت در برابر مجلس و قوه قضائیه» دانسته اند و گویا متوجه نشده اند که با پذیرش این حرف بی اساس، غیر مستقیم چه چیزهایی را تایید کرده اند.  هیچ کس مدعی عدم وجود ضعف و نقص در دولت و رئیس جمهور نیست و چه کسی است که ضعف نداشته باشد، اما اینکه دولت اصلاً پاسخگو نیست و این هم به حمایتهای «غیرمعمول» رهبری باز می گردد، از عجایب است.

 

آیا وزیران دولت توسط مجلس استیضاح نشده اند؟ آیا به 3 وزیر معرفی شده در دولت جدید رای عدم اعتماد داده نشد؟ آیا لوایح دولت، توسط مجلس جرح و تعدیل نمی شود؟ آیا دیوان محاسبات بر امور مالی دولت نظارت ندارد؟ آیا در ایام انتخابات، مخالفان دولت با سوء استفاده از گزارشات دیوان محاسبات، دولت را به اختلاس متهم نکردند؟ آیا ایشان هم مانند موسوی استقلال مجلس و قوه قضائیه را انکار و به آنها توهین می کند؟

آیا ایشان هم معتقدند رهبری از دولت حمایت غیرمعمول می کنند؟ بله، رهبری بارها در مقاطع مختلف اعلام کرده اند از دولت حمایت «خاص» می کنند و نه غیر معمول، و دلیل آن را هم بارها توضیح داده اند و در اول فروردین امسال نیز در حرم رضوی گفتند:

 

« من از دولتها همیشه دفاع میکنم؛ منتها اگر دولتى بیشتر مورد تهاجم قرار گرفت و احساس کردم حملات غیر منصفانه‏اى میشود، بیشتر دفاع میکنم. من طرفدار اِعمال انصافم؛ من میگویم باید منصف باشیم. ... بنده از هر حرکت خوبى، از هر اقدام خوبى، از هر پیشرفتى، از هر خدمتى به مردم، از هر دلجوئى‏اى از محرومین، از هر ایستادگى‏اى در مقابل ظلم و استکبار استقبال میکنم و از آن کسى که این کار را کرده است، تشکر و سپاسگزارى میکنم؛ هر دولتى باشد، هر شخصى باشد؛ این وظیفه‏ى من است. » (حرم رضوی-1/1/88)

 

در همین ماه رمضان گذشته در دیدار با دانشجویان به این موضوع نیز پاسخ دادند که حمایت ایشان، حمایت از نقاط قوت دولت و رئیس جمهور است و نه نقاط ضعف. و در مورد دلیل علنی موضع نگرفتن در مورد نقاط ضعف هم توضیحاتی دادند:

 

« دولت کنونى و رئیس جمهور محترم مثل همه‏ى انسانهاى عالم، یک نقاط قوّتى دارد، یک نقاط ضعفى. من که حمایت کردم، از نقاط قوّت حمایت کردم. یک نقاط قوّتى وجود دارد، من از آن حمایت میکنم؛ در هر کى باشد، حمایت میکنم. کى هست که این گرایش، این جهتگیرى، این تحرک، این جدیت را از خودش نشان بدهد و بنده در حد مسئولیتم از او حمایت نکنم؟ ... یک نقاط ضعفى وجود دارد، آن نقاط ضعف را بنده حمایت نمیکنم.

حالا یکى از سؤالها این بود که چرا علنى موضع نمیگیرید؟ چون لازم نیست علنى موضع گرفتن؛ علنى موضع گرفتن نسبت به یک نقطه‏ى ضعف در یک مسئول، شما خیال میکنید که چقدر کمک میکند به حل آن مشکل؟ هیچی. گاهى اوقات هست که انسان اگر یک چیزى را بدون علنى کردن دنبال علاجش باشد، بهتر علاج خواهد شد، تا اینکه یک چیزى را انسان جنجالى کند. بله، یک وقت هست که هیچ چاره‏اى جز علنى شدن نیست؛ آنجا انسان علنى میکند؛ ...اما گاهى اوقات مصلحت قطعى در این است که انسان یک چیزى را علنى نکند.»(دیدار یا دانشجویان-4/6/88)

 

3-         آقای رضایی چه نکته مثبتی در بیانیه موسوی دیده اند که «حکمیت وار» به رهبری نامه می نویسند؟ مگر موسوی خطاب به ایشان نامه نوشته بود که او خطاب به رهبری هامش کرده است؟ مگر خود مقام معظم رهبری بیانیه را نمی بینند؟

 

4-         موسوی در سراسر بیانیه اش تهمتهای خود نسبت به ارکان نظام را مانند همه این 6 ماه تکرار می کند، متوهمانه دسته های عزاداری روز عاشورا را مردم حامی خودش می داند، وجود ضدانقلابهای تخریبگر و هتاک در روز عاشورا را نفی می کند، از قانون اساسی دم می زند اما به مهمترین اصل غیر قابل تغییر آن، یعنی ولایت امر و امامت امت و ولایت فقیه هیچ اشاره ای نمی کند.

 

همه باید توجه داشته باشند، امروز و بعد از گذشت بیش از 6 ماه از انتخابات، محور وحدت و حداقل شرط گذشت از خطاها، پذیرش ولایت «ولی فقیه» است و نه پذیرش قانونی بودن دولت. امروز بیشتر از هر زمان دیگری واضح است که انتخابات و تقلب در آن تنها یک بهانه بود و هدف، ولایت فقیه و اصل نظام اسلامی است و فرقی نمی کند کسی عامدانه به دنبال این هدف باشد و یا علی رغم توصیه همه دلسوزان، در نقشه طراحی شده توسط دشمن بازی کند. و خوب می دانیم که از اینگونه افراد در این 30 ساله کم نداشته ایم.

 

آیا آنهایی که اصولاً ولایت فقیه را قبول ندارند، منتظر پیام و سخن رهبری هستند؟ یا نه، فقط می خواهند با شرط و شروط گذاشتن پیش دستی کنند و از برخورد قضایی در امان بمانند و به همان حرفها و حرکاتشان ادامه دهند؟

 

5-         منظور آقای رضایی از حرکات افراطی چیست؟

 

برخورد قاطع قضایی  با همه عوامل فتنه پس از انتخابات با هر درجه ای از تاثیرگذاری و در هر مرتبه ای کار افراطی نیست، بلکه خواسته همان مردمی است که در حماسه عاشورایی چهارشنبه با صدای بلند آن را فریاد زدند.

 

اما همه اشخاص و گروهها باید از حرکتهای خودسرانه در هر زمینه ای و نسبت به هر کسی خودداری کنند. مطابق نظرات مکرر رهبری در قضایای مختلف و بویژه درباره این حوادث در دیدار اخیرشان با روحانیون، وظیفه و حق برخورد عملی و قانونی با مجرمان تنها بر عهده دستگاههای حکومتی است و تکلیف همه اقشار و گروههای مردمی تنها اعلام موضع و مطالبه از دستگاههای مربوطه است و باید توجه داشته باشند با نهی رهبری هرگونه اقدام عملی و خودسرانه، حرمت شرعی و قانونی برای همه آحاد جامعه دارد.

ولی فقیه امروز، مفسّر ولی فقیه گذشته است و عده ای نمی توانند علی رغم نهی صریح رهبری، به بند «م» وصیت نامه امام  استناد کنند و فضا را برای سوء استفاده دشمنان و نفوذی های آنها مهیا کنند.

 

6-         ما اجازه نمی دهیم عده ای نظرات خود را بر رهبری حکیم و عزیز ما تحمیل کنند و جام زهر دیگری بنوشانند.

 

اگر به فرموده امام راحل، ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است،  همه فعالان سیاسی و مسوولان حکومتی باید در این آیه کریمه تامل کنند و در اختلافات بجای حکمیت و ارائه طرحهای کذایی، تبعیت تام و کامل از ولی فقیه داشته باشند:

 

« فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا

 

 به پروردگارت سوگند که آنها مومن نخواهند بود، مگر اینکه تو را در اختلافات خود به داوری طلبند؛ و سپس در دل خود از داوری تو احساس ناراحتی نکنند، و کاملا تسلیم باشند.»(سوره نساء، آیه 65)

 

نشانه ایمان، تبعیت از ولی فقیه است و نه تعیین تکلیف. و مگر مقام معظم رهبری راه حل اختلاف را از همان ابتدا تبعیت از قانون ندانستند؟

همه خواص بدانند: امروز و در این فتنه، «عمار» نیاز است و نه «ابوموسی اشعری».

 

والسلام علی من اتبع الهدی


نظرات در مورد این مطلب در وبلاگ انقلاب سوم

  • قاسم بهرامیان

نظرات  (۴۰)

ای قاسم عزیز که جانم فدای تو
اولا به نظر من محسن رضاییو زیاد جدی نگیر
بعد از اولا من توی این ماجرایی که با انتخابات شروع شد و از شعار "رای من کجاست" رسید به "ننگ ما رهبر ... ما " موندم که دم خروسو باور کنم یا قسم حضرت عباسو. در اینکه ولایت فقیه اصل مترقی اسلامه شکی نیست در اینکه اووناییکه ما بهشون میگیم بیگانه میخوان مملکت مارو صاحب بشن شکی نیست اما چرا گرهی که با دست باز میشدو اینقد با دندون جوییدنش که اصلا دیگه ریسمونی برای گرفتن باقی نمونه ؟ شرایطی که الان شاهدش هستیم نتیجه بی کفایتی محض مسوولین نظامه.خیلی وقته که این داستان داره تکرار میشه ،ایرانی رو در روی ایرانی.ما همش دنبال این هستیم که باید با کی دشمنی کنیم به کی سیلی بزنیم کیو با مشت بکوبیم...
حرف برای گفتن زیاده اما دوصد گفته چون نیم کردار نیست
زد زیاد
دوباره منم
یادم رفته بود اسممو بنویسم الان خواستم بگم کی هستم دیدم چه فرقی میکنه من کیم؟ چیم؟ کجام؟ من ایرانیم. در ضمن امام اولمون هم گفتن "من قال " مهم نیست "ما قال"مهمه.ایشون خیلی چیزای دیگه هم گفتن که شما خودت دیگه استادی.
فعلا
  • بهرامیان
  • اینکه من بدانم مخاطبم چه کسی است به این درد می خورد که بدانم مبانی مشترکمان چیست تا بر آن پایه بحث کنم.

    به نظر من الان نه در شرایط بد هستیم و نه در شرایط بحرانی!

    اینکه در مورد یک چیزهایی انذار دهیم تا تاریخ تکرار نشود، به معنای شرایط بد نیست. بهترین تعبیر برای شرایط پس از انتخابات همان بود که رهبری گفتند: «فتنه»! نه دعوای انتخاباتی و نه شرایط بحرانی برای کشور . در فتنه فضا غبارآلود است، اما در نگاه کلی برکاتی دارد که بعضی از آنها نیاز به گذر زمان دارد و بعضی دیگر بوضوح اکنون مشخص است.

    امروز یک غربالگری طبیعی طبق سنت الهی در حال اتفاق افتادن است که صدایش بعداً بیشتر در می آید.

    اگر خطاهای جزئی عده ای را کنار بگذاریم، سیاست کلی نظام «ایستادگی» بود. دلیل آن هم مشخص بود، چون اولاً اگر آنجا عقب نشینی می کردی هیچ انتخاباتی دیگر معتبر نبود. امروز وقتی موسوی در بیانیه هفدهم خود می گوید قانون انتخابات به نحوی عوض شود که هر کسی بتواند در ارکان نظام نفوذ کند، اثبات کننده این حرف رهبری در 6 ماه قبل است. ثانیاً آنها که آن روزها عمیق نگاه می کردند می دانستند که تقلب فقط یک بهانه است، مشکل جای دیگری است. چرا؟ چون وقتی نظر ولی فقیه در مورد انتخابات را قبول نکردی، یعنی مشکل در جای دیگری است. یعنی او اصلاً فلسفه وجودی ولی فقیه را یا نمی داند یا فبول ندارد. و راحت می شود تا آخر آن را خواند، بدون اینکه 6 ماه بگذارد.

    اگر کسی معتقد است «ایستادگی بر قانون» که تدبیر نظام بوده است، اشتباه بوده لطفا طرح جایگزین خودش را اعلام کند. بدون اینکه من بخواهم جواب بدهم، بررسی 5 پیشنهاد دیروز موسوی به خوبی نشان می دهد که برای دیروز و امروز و آینده فقط ایستادگی لازم است. چون آنها «حد یقف»ی برای خواسته های فراقانون اساسی خود قائل نیستند. موسوی ای که آن روز به کمتر از ابطال انتخابات راضی نبود، امروز با ریزش هوادارانش و پس از اخراج از فرهنگستان هنر و بعد از حماسه عاشورایی 9 دی، دولت را می پذیرد و به فکر شرکت در انتخابات مجلس است و برای رد صلاحیت نشدن در آن موقع شرط و شروط می گذارد.

    شما را یک بار دیگر به مطالعه بند4 مطلب دعوت می کنم.
    احسنت برادر احسنت

    سریع و دقیق و به موقع
    این غربالگری هر روز و هر لحظه در حال اجراست اما با غربالهای متفاوت!
    دوست من بحث ریزش و رویش را که رهبر مطرح کرد به خاطر بیاور ، این جریانات پاییز بود برای حاکمیت. شاید بگویی چه بهتر که ناخالصیها جدا شدند اما اگر همین ناخالصها کنار گذاشته شوند یا آنطور که صدا و سیما القا میکند دشمن انگاشته شوند پس دیگر معنای حکومت اسلامی چه میشود حکومت بر چه؟ بر که؟ رهبر چه معنیی میدهد ؟ ولی فقیه بر که ولایت میکند؟ بر عده ای که در این غربالگری سربلند بیرون آمده اند؟ آنها که قبول شده اند و گواهینامه گرفته اند و راه را از چاه میشناسند، رهبر باشد یا نباشد آنچنان دچار سردرگمی نمیشوند. آن عده ای که قدرت تشخیص ندارند به رهبر احتیاج دارند که مع الاسف در این جریان از سوراخهای غربال رد نشدند ،بعضیهایشان سوراخ سوراخ شدند و بعضی هم مهر عداوت به پیشانیشان خورده شد. تو خوب میدانی رفیق ، شرط اول برقراری حکومت مقبولیت است که اگر نباشد دیگر چه کشکی چه پشمی. حضرت علی با آنکه معصوم است و در تشخیص حق از باطل ذره ای شک ندارد تا وقتی شرط مقبولیت برقرار نشد حکومت نکرد.
    اخوی حرف من اینست که نظام درست عمل نمیکند شما گیر داده ای به موسوی به طرفداران موسوی به بند فلان فلان جای موسوی!
    اگر شما به آنچه که در 9 دی اتفاق افتاد حماسه میگویی پس باید به آنچه که در 25 خرداد روی داد هم بگویی فاجعه!
    فعلا
    مطلب خوب و پرباری بود. با اجازه تان در وبگاه عدل،حق، میرحسین از آن بهره گرفته ام.
  • بهرامیان
  • با سلام خدمت جناب «حیرون»
    به نظرم شما چند شبهه و ابهامی که در ذهنتان وجود دارد را با همدیگر مخلوط می کنید.

    1- «غربال شدن»، سنت جاری خداوند است برای هرچه بیشتر خالص تر شدن جبهه حق. اگر کسی از صراط حق ریزش می کند، این تقصیر من و شما و رهبری نیست، بلکه او خودش است که از نظر «وسعت» روحی و اعتقادی و اندیشه ای آنقدر کوچک شده است که از منفذهای این غربال رد می شود و سقوط می کند. ما خوشحال نمی شویم که کسی ریزش کند، اما در نگاه کلی آن را برکتی برای نظام اسلامی می دانیم.

    2- آزمایش الهی همیشه وجود دارد. اگر شما وقتی دیدی یک عده ای ریزش کردند، سریع آن را به رهبری نادرست جامعه ارتباط بدهی، باید به حضرت علی(ع) هم معترض باشی که چرا در کمتر از 5 سال حکومت، 3 جنگ به ظاهر داخل اسلام را انجام داد؟ چرا با «ایستادگی» علی(ع)، یک عده ای در جمل، یک عده ای در صفین و عده ای دیگر در نهروان ریزش کردند؟ علی جان! کمی سیاست به خرج می دادی، اندکی نرمش نشان می دادی، به طلحه و زبیر چند تا پول و مقام می دادی، حالا با معاویه چه کار داشتی؟

    برویم بالاتر، خدا چرا در زمان پیامبر کارهای مختلفی انجام می داد تا مومنین از منافقین جدا شوند؟ چرا می خواست خالص ترها مشخص شوند؟ خواهش می کنم آیات 165 تا 167 سوره آل عمران در مورد جنگ احد را بخوانید، خیلی پرمعنا است. خدا چرا در آن آیات اول سوره عنکبوت میگوید مواظب باشید همینکه بگویید ایمان آوردیم، کافی نیست، شما آزمایش می شوید. غربال دست خداست. خدا به ما رحم کند، ما اگر امروز از یک آزمایشی موفق بیرون آمدیم، نباید مغرور باشیم، باید نگران باشیم که در آزمایش بعدی که حتماً سخت تر است هم به لطف خدا موفق باشیم.

    این یک نکته مهم در گم نکردن راه در فتنه ها است که ممکن است شخصی در صد امتحان قبلی موفق بوده باشد، اما در یک امتحان و فقط یک امتحان مردود شود و اگر نفهمد، همان مقدمه سقوطش می شود. «شمر» در صفین از یاران علی(ع) است، جانباز هم می شود، اما او همان کسی است که سر پسر علی(ع) را جدا می کند. و از این نمونه ها در تاریخ اسلام و در تاریخ 30 ساله انقلاب خودمان بسیار است!

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    3- پرسیده ای اگر یک عده ای ریزش کردند، پس نقش رهبری چیست؟
    من سوالم این است و به جد می خواهم اول جواب این سوال را بدهی و بعد بحثهای دیگر، و آن اینکه اصولاً فلسفه وجودی ولی فقیه و رهبری در جامعه چیست؟ در اختلافات اجتماعی، بین اینکه در یک جامعه ای ولی فقیه وجود داشته باشد و نداشته باشد، چه تفاوتی وجود دارد؟

    شما اگر قبل از وقوع یک اختلاف، یک بحران، یک بزنگاه، «ولایت» ولی فقیه را بدانی و بفهمی و قبول کنی، آنگاه آنجا که فضا غبارآلود است، آنجا که بین افراد یا گروهها یا مسوولین مختلف اختلاف نظر بوجود می آید و کار به جایی می رسد که آن کسی که مسوول حل اختلافات و مسائل است، باید اظهار نظر و قضاوت کند، حرف او را می پذیری. در آن آیه ای که در بند6 مطلبم آورده ام دقت کن.

    در حرفهای خودت یک تناقضی وجود دارد، یک جا می گویی: «آن عده ای که قدرت تشخیص ندارند به رهبر احتیاج دارند» و در جایی دیگر می گویی همین عده ریزش می کنند! خوب، اگر قدرت تشخیص ندارند و اگر احتیاج به رهبر دارند، چرا به حرف رهبر توجه نمی کنند؟ مشکل جای دیگری است.

    ولی فقیه در اختلاف بعد از انتخابات، با بصیرت و دوراندیشی ای که دارد، می گوید: «قانون»، چون اگر غیر از این باشد دیگر هیچ انتخاباتی اعتبار ندارد. اینکه من به بیانیه موسوی اشاره می کنم به خاطر این است که آنچه رهبری 7 ماه پیش گفتند، امروز موسوی بروز می دهد. بعد از انتخابات موسوی می گفت در «این انتخابات» تقلب شده است، اما امروز می گوید باید قانون انتخابات عوض شود.

    بعد رهبری می گوید اگر ادعای تقلب و تخلف دارید، مدرک ارائه کنید. در مورد رای گیری و رای شماری مدرکی ندارند، می روند سراغ مقدمات انتخابات. خوب، اگر مقدمات اشکال داشت، چرا قبل از انتخابات نگفتید؟ اگر سازوکار انتخابات را قبول ندارید، اگر التزام به ولی فقیه ندارید، چرا ثبت نام کردید؟
    و مگر با همین شورای نگهبان، خاتمی 2 دور انتخاب نشد؟
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    آنها نهادهای نظام را زیر سوال می برند، در تجمعاتشان به رهبری توهین می کنند، ولی فقیه می گوید بنای ما «جذب حداکثری، دفع حداقلی» است. در سخنرانیهای مختلف روشنگری می کند و... .

    از ماهها قبل عده ای پا بر زمین می کوبیدند که زودتر با سران فتنه برخورد کنید. رهبری به آنها فرصت می دهد، این فرصت می توانست باعث نجات آنها شود، می توانست سرعت سقوطشان را بیشتر کند.

    پس رهبری به آنچه که تشخیص داد باید انجام دهد، عمل کرد. او رهبر همه است، اما یک عده ای ریزش می کنند چون «ولایت» او را قبول ندارند. به نظر شما مقصر کیست؟

    البته این حرفها به معنی عدم وجود نقص در کار نیروی انتظامی یا اطلاعات و ... نیست، بلکه بحث ما بر روی سیاست کلی نظام است.

    یک نکته پایانی هم در این بحث بگویم و آن اینکه من تصورم این است که اصطلاح «ریزش» بیشتر به خواص و نخبگان تعلق می گیرد. آنها که به دلیل حرکت خطای یک کسی مثل موسوی از راه خارج می شوند یا کشته می شوند، «قربانی» این حرکت اشتباه شده اند.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    4- در آخر هم یک بحث غیرمرتبط را مطرح کرده ای در مورد مقبولیت. مگر ما گفتیم برای تشکیل حکومت، مقبولیت لازم نیست؟! اما چه کسی گفته نظام اکنون مقبولیت ندارد؟ تکلیف 24 میلیون احمدی نژاد که معلوم است. خیلی از آن 13 میلیون هم طرفدار نظام هستند. به نظر من اگر شما بخواهید وزن کسانی که به نظام اعتقاد آنچنانی ندارند(تازه نه اینکه اصلا اعتقاد نداشته باشند) را بدانی باید برگردی به مرحله اول انتخابات 84. در آن انتخابات با تنوعی که در کاندیداهای اصلاح طلب و اصولگرا وجود داشت، یک قشر خاصی معین را بر کروبی و هاشمی ترجیح دادند و تعدادشان هم 4 میلیون بود.

    بنابراین نظام مخالف دارد، همیشه داشته است و خواهد داشت. اما مقبولیت نظام هم، اکنون بسیار بالاست. مقبولیت هم یعنی اینکه ساختار نظام و قانون اساسی آن(همه آن) را قبول دارند، ولی ممکن است به بخشی از هر قوه ای انتقاداتی داشته باشند.

    5- این موضوع هم که شما راهپیمایی های 9 دی و 25 خرداد را مقایسه کنی، استدلال اشتباهی است. اولاً جنس این 2 با هم متفاوت است، 25 خرداد طرفداران یک کاندیدا بودند که به آنها گفته شده بود تقلب شده است، ولی 9 دی طرفداران نظام و رهبری و عاشورا بودند. و من خودم در قم دیدم که جمعیت شاید از 22 بهمن ها هم پرشورتر و بیشتر بود.

    اما اینکه فکر کنیم میزان طرفدارهای یک نفر را از خیابان میشود فهمید، اشتباه است. موسوی دو میلیون و دویست هزار در تهران رای داشت و احمدی نژاد یک میلیون و 800 هزار. هر کدام از این 2 نفر فقط 500 هزار نفر از هوادارانشان را به خیابان بیاورند، کلی جمعیت در خیابانهای تهران میشود. بنابراین این موضوع، ملاک درستی نیست. ضمن اینکه اگر قرار بود با اردوکشی خیابانی آرای یک نفر معلوم شود، چرا انتخابات برگزار می شود؟
    به نظرم خوب باشد شما اول به 2 سوال کلیدی زیر پاسخ دهید:

    - فلسفه وجودی ولی فقیه در جامعه چیست؟

    - اگر نظام درست عمل نمی کند، دقیقاً منظور شما از «درست» و «عمل» چیست؟ پیشنهاد جایگزین شما چیست؟

    خدا نگهدارت باشد
    سلام
    فلسفه وجودی ولی فقیه بطور خلاصه و ساده همان فلسفه وجود کاپیتان است در تیم. اینرا جناب" علی دایی" خوب میداند.
    نظام درست عمل نمیکند یعنی آنچه را که ادعا میکند انجام نمیدهد یعنی دروغ میگوید یعنی با مردم صادق نیست یعنی بگویی همایش عاشوراییان و بعد کارمندها را با وعده پانزده هزار تومان بیاوری به صحنه! آنهم برای دفاع از امام حسین. نظام درست عمل نمیکند یعنی به روسیه و چین باج بدهی که بتوانی برای انگلیس و آمریکا لگد پرانی کنی.یعنی خودروی دو میلیونی را 7 میلیون به مردم بدهی آنهم با منت.یعنی بروی آنسر دنیا کارخانه خودرو سازی بزنی تا فکر کرده باشیم کارمان درست است.یعنی سالی بیست و هفت هزار نفر در جاده ها کشته بدهی و منتظر باشی تا یک سرباز آمریکایی دیگر در عراق کشته شود تا آنرا در بوق کنی و بگویی ببینید آمریکا در این چند سال چقدر کشته داده، سیصد پنجاه ودو نفر !!! یعنی بگویی ربا حرام است آنوقت سودهای بیست و چند درصدی بگیری و بدهی.نظام درست عمل نمیکند یعنی برادر سرت را بگیر بالا ببین ببین دورو برت چه خبر است چقدر دروغ چقدر ظاهر سازی. از بالا تا پایین این مملکت شده فریب و دروغ و تملق.نگو نیست که آنوقت به انصافت شک میکنم.ببین قاسم جان میدانم و میدانی که بحث ما به جایی نمیرسد.اختلاف من و تو دلیلش اینست که ما محیط اطرافمان را دو جور مختلف میبینیم.من میگویم نظام با مردم صادق نیست و واقعیت را هم نمیپذیرد شما میگویی اینطور نیست نظام راستگوست و مردم گرا.
    این اختلاف به این سادگیها رفع نمیشود .این را بارها و بارها تجربه کرده ام.
    فعلا
  • بهرامیان
  • بسم الله

    سلام دوباره

    1- اینکه گفتم اگر بشناسمت و بدانم مبانی مشترکمان چیست، آن وقت بهتر و مفیدتر میتوان بحث کرد، برای همین جمله پایانی ات بود.

    2- باز هم می گویم که ندیده و نشناخته میدانم که انبوهی از ابهامها و شبهات به ذهنت هجوم آورده و می آورد، و چون نتوانسته ای جوابی و تحلیلی برای آنها بیابی، آنها را با هم مخلوط مطرح میکنی، بدون توجه به اینکه منشاء هرکدام و راه حل هرکدام چیست. با این گونه افراد چه در دانشگاه و چه بعد از آن کم برخورد نکرده ام.

    3- شما در نظرات قبلی میگویی نظام در ماجرای بعد از انتخابات درست عمل نمی کند که اینگونه شده است، میگویم منظورت چیست، جوابی که میدهی در مورد عملکرد جزئی از بخشهای مختلف کشور است! بانکداری اسلامی را با قیمت تمام شده ماشین، هر 2 را با سیاست خارجی، همه را با آمار تصادفات و ... ربط میدهی و لابد منظورت این است که ما یک مشکل ریشه ای داریم که همه به آن ربط دارد و این مشکل هم در ساختار نظام است و ... !

    4- کسی مدعی نیست کشور مشکل و ضعف و نقص ندارد. کسی مدعی نیست این مشکلات فقط به سنگ اندازی بدخواهان برمی گردد. نه، این ضعف داخلی ما، غفلت و کم همتی و ایمان ضعیف ما است که باعث می شود سنگ اندازی دشمن موثر واقع بشود. مثال واضحش در موضوع رابطه انسان و شیطان می باشد. شیطان بیکار نیست، دشمنی او توهم توطئه نیست، خداوند در قرآن مکرر میگوید او را دشمن آشکاری برای خود بدانید، اما آیا این دلیل میشود که کسی نقش اختیار انسان در سعادت و شقاوت را نفی کند؟

    بنابراین نفی دشمنی دشمن و توهم دانستن آن، و همچنین آن را یگانه عامل مشکلات دانستن، هر 2 اشتباه است.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی



    5- اینکه شما از یک طرف «ولی فقیه» را شبیه کاپیتان تیم فوتبال(عنوانی تشریفاتی و فاقد اختیار خاص و مفید) میدانی، و از طرف دیگر همه مشکلات ریز و درشت کشور را به او مرتبط میدانی، یعنی اینکه خودت داری متناقض صحبت میکنی و جالب اینکه نمیدانی!

    و نتیجه این تعبیرت هم این است که اگر ولی فقیه در جامعه نباشد، خیلی اتفاق خاصی نمی افتد. و شاید اگر پناه بر خدا امام زمان هم تشریف آوردند، ایشان در مسجد و منبر به امور فردی مردم رسیدگی کنند، حکومت را دیگران اداره میکنند!
    و این یعنی اینکه زحمت کمی فکردن حتی از بعد عقل مادی و نیز بعد تاریخی را هم به خودت نداده ای!

    حتی نخواسته ای یک مرور تاریخی سریع بکنی که اول انگلیس و آمریکا حداقل بیش از 50 سال به ملت ایران لگدپراکنی کردند یا ملت ایران بیخودی به این 2 مظلومِ غیراستعمارگر غیرمستکبر غیر زیاده خواه گیر دادند؟!

    و نمی دانم آیا آنجا که گفته ای: «از بالا تا پایین این مملکت شده فریب و دروغ و تملق»، آیا خودت را منصف فرض کرده ای؟!

    6- از آن زمانیکه با مباحث سیاسی آشنا شده ام، مدام از یک جماعتی شنیده ام اینها که در نمازجمعه و راهپیمایی 22 بهمن و روز قدس و... شرکت می کنند، یا تهدید شده اند، یا تطمیع شده اند، یا پول داده اند یا سکه، جدیداً هم گویا به ساندویچ تنزل داده اند. نمی دانم چرا هر چه ما شرکت کردیم و در اطرافمان دقت کردیم(در قم و تهران) از این چیزها ندیدیم؟ نمی دانم چرا به من کارمند پول ندادند وقتی 9 دی رفتم راهپیمایی؟ چرا از حقوق همکارم که طرفدار موسوی است و میدانم در راهپیماییها شرکت نمی کند، کم نمی کنند؟ ...

    7- اختلاف من و شما در اینکه نظام راست میگوید یا دروغ، نیست؛ بلکه در مبانی اعتقادی امان، در جهانبینی امان، در امام شناسی امان است.
    من و شما ممکن است سر این بحث کنیم که ملاک شما برای تشخیص دروغ یا راست بودن یک خبری چیست؟

    ممکن است با هم بحث کنیم که چگونه بی بی سی فارسی دولت انگلیس، مجانی و خیرخواهانه برای برطرف کردن ضعف اطلاع راسانی آزاد در ایران خدمت بی چشمداشت ارائه میدهد؟

    اما این راه را نرفته میدانم که هر کدام را جواب بدهم، یک سوال دیگر سر بیرون می آورد. چرا؟ چون اول باید مبانی درست شود.

    موفق باشی
    گفته ای این مشکلات موجود بخاطر ضعف ایمان است. ما نفهمیدیم از لحاظ شما ملت ضعف ایمان دارند؟ یا اینقدر مومنند که حماسه 9 دی را می آفرینند؟ یا گزینه ج ؟یا هر سه مورد ؟ ملتی که اینقدر ولایتی هستند که پشت سر هم حماسه سازی میکنند چگونه ممکن است اینقدر هم دچار ضعف ایمان باشند؟ واقعا من حیرونم. در بند 5 گفته ای من همه تقصیرها را گردن ولی فقیه انداخته ام و متناقض حرف میزنم , فکر میکردم دقیقتر از این حرفها باشی برگرد و نظرات منرا بخوان ,کجای آن من این حرف را زده ام.متاسفانه شما با دید بدی به من نگاه میکنی و همین موجب شده تا همین چیزهایی که مینویسم را خوب برداشت نکنی البته این موضوع طبیعی است و یک بحث روانشناختی است.دیدی عزیز دل حرف مولا را گوش کردن یک چیز است عمل کردن یک چیز دیگر.ناراحت نشو ما باید دوستی را تمرین گنیم این همان چیزی است که باید یاد میگرفتیم اما کسی به ما نگفت هر جا رفتیم گفتند به دهان استکبار مشتی کوفته شد ,صورت دشمن به ضرب سیلی ما سرخ شد....
    البته منظورم این نیست که دشمنی وجود ندارد این را در همان نظر اول هم گفته ام .
    " و نتیجه این تعبیرت هم این است که ... " این تعبیر شماست برادر ,من تعبیر خواب بلد نیستم.
    در مورد فریب و دروغ و تملق با هم اختلاف نظر شدیدی داریم بماند.
    امام شناسی من را هم که شما نمره دادی.از روی کدام برگه امتحانی ؟ از روی کدام پرسشنامه؟ از روی کدام شناخت ؟ از روی کدام جمله ؟ از روی کدام حرف؟ تا وقتی که فکر میکنی امام را فقط تو میشناسی و عده ای,تا وقتی که به این سادگی همه چیز را سیاه و سفید میبینی,تا وقتی که به این سادگی خط میکشی تا وقتی که فکر میکنی هر که با تو نیست بر توست.... به بیداری وجدانت شک داشته باش.
    فعلا
    سلام جناب بهرامیان
    همان اول هم گفتم اسم من خیلی مهم نیست , چیزی که میگویم مهم است البته این را من نمیگویم امیر مومنان میگوید مومن! مگر ولایت پذیر نیستی, خودش میگوید: ببین طرف چه میگوید نه اینکه چه کسی است.
    اول حرفت گفتی میخوای منو بشناسی تا بدونی مبانی مشترکمون چیه, آخر حرفت گفتی باید برم مبانیمو درست کنم.من نفهمیدم شما که مبانیت ردیفه با من که مبانیم ناردیفه چطور میتونیم مبانی مشترک داشته باشیم.
    من اگر اینطوری میگفتم بهتر بود " نظام بعد از انتخابات بدتر عمل کرد " تا منظورم را درست منتقل کرده باشم تا شما نگویی که من بعد از انتخابات را به چیز دیگری ربط داده ام .بله اخوی نه تنها خوب عمل نمیکند بلکه با مردم روراست هم نیست.آنچه را که شما " جزئی از بخشهای مختلف کشور " مینامی متاسفانه جزئی نیست بلکه کلی است بدجور هم کلی است.شما میگویی من بانکداری اسلامی را با قیمت ماشین و... ربط میدهم و این کار اشتباه است.من میگویم نخیر دوست من اشتباه نیست اینها که گفتم بعلاوه خیلیهای دیگر همان چیزهایی است که مردم همه روزه با آن درگیرند و چون اینها مشکلات مدمند پس مهمند شاید برای شما مهم نباشد اما برای آنها چرا.
    مردم از وضع موجود راضی نیستند من میگویم این بخاطر کم کاری نظام است لااقل اگر خوب کار نمیکند دیگر دروغ نگوید .این را که میگویم شما رگ گردنی میشوی که وا اسلاما وا ولایتا وا دینا و سریع من را متهم میکنی به داشتن مبانی نادرست.
    من گفتم ما طرز فکرمان با هم فرق میکند و این دلیل اینست که حرف همدیگر را نمیفهمیم اما شما در یک حرکت انقلابی و کاملا بسیجی وار جواب داه ای که " اول باید مبانی درست شود " این یعنی چه ؟ این همان کاری است که نظام در ابعاد بزرگتر انجام میدهد.همان داستان مهر و پیشانی را میگویم.
    ادامه دارد
  • بهرامیان
  • بسم الله
    سلام علیکم

    1- اینکه اسم شما چیست، اصلاً برای من مهم نیست و ذهنم را هم درگیر حدسیات نمی کنم تا بخواهم بد نگاه کنم. آن چیزی که برایم مهم است این است که اول یک بحث بدانم مبانی اعتقادی مخاطبم چیست؟ اگر هم او نخواهد مبانی اش را روشن تعریف کند، بحثی دیگر نداریم. من برای تفریح که وبلاگ راه نینداخته ام!

    2- مبانی، سطوح مختلفی دارد. پذیرش هر کدام از این موارد توسط دو نفر یک مبنای مشترک را میتواند تشکیل میدهد: خدا، معاد، نبوت، امامت، امام زمان(عج)، بعد سیاسی اسلام، اصل حکومت اسلامی، ولایت فقیه، حقانیت انقلاب اسلامی، حقانیت نظام اسلامی، قبول داشتن امام(ره)، قبول داشتن مصداق امروزی ولایت فقیه، حجت دانستن قضاوت و سخن او و ... .

    3- من کی گفتم اینها مشکلات من، مردم و نظام نیست؟ کی گفتم اینها مهم نیست؟ کی گفتم به وضع موجود راضی هستم؟ مگر آن 24 میلیون طرفدار احمدی نژاد راضی هستند؟ مگر معتقدند مملکت مشکلات ندارد؟ اتفاقاً مشکل دارترین ها هم در همین 24 میلیون هستند. اما در 2چیز اختلاف وجود دارد: 1- مصادیق نارضایتی ؛ 2- روش حرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب. یک عده در مجموع احمدی نژاد را مناسب میبینند و عده ای دیگر موسوی را.

    امام(ره) می گفتند ما مدعی نیستیم امروز در ایران به اسلام با همه ابعادش عمل می شود و رهبری هم مکرر شبیه این را گفته اند. اما مسافری که راهی طولانی در پیش دارد، اگر همیشه به راه باقی مانده نگاه کند مایوس میشود، گاهی باید برگردد پشت سر را هم نگاه کند وببیند که چقدر از راه را هم طی کرده است.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    4- من از حرف شما نه در دلم و نه در سخنم فریاد وا اسلاما سر ندادم. اما حرفم در مورد مبانی به چیز دیگری مربوط است. شما میگویی « ما طرز فکرمان با هم فرق میکند» ، من میگویم این تفاوت در طرز فکر از تفاوت در مبانی ناشی میشود. حال، 2 نفر باید بحثشان را بر آن سطحی از مبانی پایه گذاری کنند که اختلاف نظری با هم در آن ندارند.

    5- اگر شما به وسعت حقیقت ایمان و ابعاد آن و سطوح آن و عمق تاثیرگذاری آن در شوون مختلف فرد و جامعه توجه کنید، دیگر این تناقض را نمی بینی؟ مثلاً در بعد فردی، آیا مگر همه آنهایی که در یک راهپیمایی شرکت می کنند از تقوا و عدالت بسیار بالایی برخوردارند؟ نه، ولی آنها آن سطح از ایمان را دارند که با همه مشکلات ریز و درشت در زندگی اشان، نسبت به جامعه و دین خود و نظام خود بی تفاوت نباشند. اما عده ای هم هستند که همان مشکلات را دارند، اما این حسن را هم ندارند. مگر همه آنهایی که برای امام حسین عزاداری می کنند، از معرفت کاملی برخوردارند و شیعه تمام هستند؟ نه، اما آنقدر معرفت و حب به امام را دارند که عزادار اهل بیت(ع) باشند. اما عده ای هم هستند که مسلمانند، اما این حب را ندارند. پس همه را باید با هم دید. نه مغرور شد و نه مایوس.

    6- شما در نظر 88/10/12 میگویی: « چرا گرهی که با دست باز میشدو اینقد با دندون جوییدنش که اصلا دیگه ریسمونی برای گرفتن باقی نمونه ؟ شرایطی که الان شاهدش هستیم نتیجه بی کفایتی محض مسوولین نظامه.». در نظر 88/10/13، اول از رهبری حرف میزنی و بعد بازهم میگویی نظام درست عمل نمیکند. آیا اینها در کنار هم این معنی را نمی رساند که رهبری در قضیه بعد از انتخابات اشتباه عمل کرد؟
    سپس در نظر 88/10/14 منظورت از درست عمل نکردن نظام را با چند مصداق توضیح میدهی.

    7- فکر نمی کنم کسی در مورد کاپیتان درتیم فوتبال غیر آنچه گفتم چیز دیگری بگوید. بنابراین یا مثال غیرمربوطی انتخاب کرده ای و یا جدیداً اختیارات و وظایف کاپیتان بیشتر شده و ما خبر نداریم.

    بنابراین برای رفع ابهام، لطفا بصورت شفاف دیدگاهت نسبت به ولی فقیه و کارکرد آن را مشخص کن تا بتوانیم در مورد مسائل دیگر و حرفهای پایانی نظرت با هم گفتگو کنیم.

    خدانگهدار
    بسم الله
    سلام
    "مرگ بر کدام ضد ولایت فقیه؟!"

    ... بروزم
    بازم سلام
    این اراده شما ستودنی است در دفاع از تفکرتان. این را جدی موگویم.کمتر کسی مثل شما را دیده ام که مرتب و محکم و منطقی حرف بزند،حالا کاری ندارم به اینکه بعضی حرفهایتان را قبول ندارم.
    جناب بهرامیان من هم میدانم برای تفریح نیست این نظرگاه(وبلاگ) اما نمیدانم چرا به بعضی موارد خوب و به بعضی موارد بد توجه میکنید.شما مدام میگویی باید مبانی فکری مرا بدانی تا بشود بحث را ادامه داد من هم مدام میگویم که مبانی من همین است که میبینی همین است که میگویم این کش و قوس تا آنجا ادامه پیدا میکند که شما بند 2 نظر قبلی را مینویسی،حالا جواب من اینست : کسی که این را میگوید " در اینکه ولایت فقیه اصل مترقی اسلامه شکی نیست " معلوم است یک چیزهایی را قبول دارد که این را گفته است. این " یک چیزهایی " موارد ذکر شده در بند 2 شما را هم شامل میشود منتها مورد آخر را با توجه به جریانات اخیر نه. یعنی همان حرفی که شما گفته ای در بند6.
    ادامه دارد
    و این یعنی اینکه من هم رفتم قاطیه بروبچز خوارج.یعنی امامی را که قبول داشتم نه تنها اطاعت نکردم بلکه نفی هم کردم البته آنها دست به شمشیر بردند و من نه.حالا من چرا اینگونه رفتار میکنم؟چرا دیگر حرف امامم را قبول ندارم؟ چون میبینم اجازه میدهد گره را با دست که نه با دندان باز.... باز که نه ، له کنند .چون میبینم سرسختانه از کسی حمایت میکند که در دروغگو و زورگو بودنش شک ندارم.
    گفته ای برای رفع ابهام بطور شفاف نظرم را در مورد ولی فقیه بگویم. قبل از این کار دوباره میگویم خوب دقت نکردی در آنچه راجع به کاپیتان و ولی فقیه گفتم ،جمله ام را دوباره می آورم " فلسفه وجودی ولی فقیه بطور خلاصه و ساده همان فلسفه وجود کاپیتان است در تیم. " بله جناب بهرامیان من گفته ام " بطور خلاصه و ساده "و وگرنه شما که دیگر خوب میدانی وعنای ولی فقیه چیزی نیست که شخصی مثل من بتواند آنرا در چند جمله به درستی و کامل بیان کند.اما به قول شما برای رفع ابهام آنچه را میفهمم از ولی فقیه میگویم.
    ولی فقیه شخصی است که بدلیل تسلط بر فقه و داشتن شروطی دیگر مانند عدالت، شایستگی سرپرستی و ولایت امت را پیدا میکند و در حوادث واقعه حرف آخر را او میزند و هر گاه یکی از این شروط بواسطه رفتار وی تقض شود آن شایستگی نیز عزل خواهد شد.
  • بهرامیان
  • بسم الله
    سلام علیکم

    1- خوشحالم که تا حدود زیادی با هم اشتراک نظر داریم و این، کار را خیلی راحت تر میکند.

    2- من آن قسمتی که گفته اید " در اینکه ولایت فقیه اصل مترقی اسلامه شکی نیست "را دیده ام، منتها وقتی حرفهایتان را همه را با هم نگاه می کردم، می دیدم یک اشکالی یک جایی وجود دارد که یک نوع تناقض را در این قبول داشتن ولایت فقیه نشان میدهد و همه سعیم این بود که آن نقطه اصلی را پیدا کنم.

    3- باز هم معتقدم تشبیه ولی فقیه به کاپیتان تیم فوتبال به هیچ وجه تشبیه درستی نیست و منظور را نمی رساند. شاید «کاپیتان در عرصه کشتی» را بیشتر بتوان پذیرفت.

    4- آری، ولی فقیه یک سری شروطی دارد که بعضی از آنها را اشاره کردی و یکی از وظایف او و در عین حال یکی از حقوق امت او، فصل الخطاب بودن سخنش در موارد اختلافی است. چه اینکه در غیر این صورت جامعه به هرج و مرج کشیده میشود.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    5- دلیل شما برای اطاعت نکردن از امامتان و قبول نداشتن قضاوت او، این است که به نظر شما در حوادث بعد از انتخابات ایشان اشتباه عمل کرده اند، یا از جاده عدالت خارج شده اند و... .

    سوال من این است که از یک طرف می گوییم او در حوادث واقعه حرف آخر را می زند، از طرف دیگر وقتی حادثه واقعه پیش می آید، می گوییم به نظر من این حرف آخری که رهبری در این حادثه زد(مثلاً گفت فقط قانون و روشهای قانونی ملاک است و من زیر بار چیز دیگری نمی روم)، اشتباه بود، تدبیر درستی نبود، این معنایش حمایت مطلق از احمدی نژاد ظالم و دروغگو بود. آیا به نظر شما این نقض همان حرفی که قبول داریم نیست؟ آیا خودمان با این منطق، موضوع فصل الخطاب بودن را زیر سوال نبرده ایم؟

    طبق آیه ای که در همین مطلب «عمار باشیم و نه ابوموسی» آورده ام، شان ولی فقیه این است که در اختلافات اجتماعی که از طرق معمولی حل نمی شود، باید او را حکم قرار داد و سپس از «ته دل» داوری او را قبول داشت.

    این مربوط به عده ای بود که رهبری را قبول داشتند، اما در حوادث بعد از انتخابات برایشان در مورد عملکرد رهبری یا سوال پیش آمد و یا اینکه کلاً برگشتند.

    جالب است که از این طرفش هم هست. یک عده طرفداران محکم رهبری(حتی پس از انتخابات) اکنون سوالی برایشان پیش آمده که چرا رهبری ملاحظه کاری می کند؟ چرا با این سران فتنه برخورد نمی کند؟ ما خودمان برخورد می کنیم، آن وقت رهبری در همین بیانات دیروزشان در دیدار مردم قم می فرمایند:« مى بینم همین طور جوانها گله مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همه ى وجود، با همه ى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد.»(http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8599)

    حال شما انصاف دهید آیا درست است که یک کسی بیاید و بگوید من فکر میکنم رهبری اشتباه می کند، او دارد مسامحه میکند، و... . و بعد نتیجه بگیرد که دیگر از این رهبر نمی شود اطاعت کرد و من خودم اقدام می کنم و موسوی را به سزای عملش میرسانم!

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    جالبتر از آن، یک عده ای دیگر از رهبری پرسیدند شما چرا اینقدر از دولت حمایت می کنید، دولت این همه ضعف دارد. یا شما میگویید: "میبینم سرسختانه از کسی حمایت میکند که در دروغگو و زورگو بودنش شک ندارم". حال اینکه شما احمدی نژاد را دروغگو و زورگو میدانید یک بحث مفصل دیگری دارد، اما من پاسخ رهبری را در همین مطلب «عمار باشیم و نه ابوموسی» آورده ام، توصیه می کنم حتماً بخوانید.

    ضمناً توصیه می کنم به نمازجمعه 29 خرداد رهبری مراجعه کنید و ببینید که ایشان اشکالات هر 2 طرف را میگویند و اینگونه نیست که از یک طرف حمایت کنند و طرف دیگر را نقد کنند.

    6- در یک کتابی می خواندم که زمان ریاست جمهوری آقای خامنه ای، در مصاحبه ای از ایشان پرسیده بودند که یک عده ای میگویند امام خمینی که معصوم نیست، از کجا معلوم او اشتباه نمی کند؟ ایشان پاسخ داده بودند(نقل به مضمون) بله، امام خمینی معصوم نیست، اما او به آن دلیل رهبر جامعه شده است که از دیگران کمتر اشتباه می کند.

    بنابراین وقتی «ولایت» ولی فقیه قبل از یک حوادث خاصی برای ما ثابت شده است، آن وقت در سر بزنگاهها که ممکن است فضا غبارآلود باشد و نتوانیم خوب تشخیص دهیم، باید تشخیص و داوری ولی فقیه را بپذیریم.

    ضمناً دوست دارم بدانم منظور مصداقی شما دقیقاً از «با دست باز کردن» گره بعد از انتخابات و نیز «جویدن گره با دندان» چیست؟

    7- ممکن است کسی بگوید بالاخره آیا یک وقتی ممکن نیست رهبری به دلیل عملکرد واقعاً غلط و یا خروج از شرایط رهبری، از رهبری ساقط شود؟ این احتمال ممکن است، اما سوال من این است که چگونه تشخیص دهیم؟ به نظر یک نفر ساقط می شود، به نظر دیگری نمی شود، کدام تشخیص درست است؟ اینجا قانون اساسی راه را مشخص کرده است و شما که گفتید همه قانون اساسی را قبول دارید، بایستی این موضوع را هم قبول داشته باشید. یعنی همان خبرگان منتخب اکثریت مردمی که ولی فقیه را انتخاب می کنند، همانها هم عملکرد او را بررسی می کنند و اگر اکثریت به این نتیجه رسیدند که او شرایط رهبری را ندارد، او را برکنار می کنند.

    اما با همه این اوصاف، من معتقدم که قبل از این که کار به داوری مجلس خبرگان برسد، روش رهبری کاملاً قابل تحلیل و دفاع می باشد. و گذر زمان و شفافیت فضا نیز حکمتهای این تدبیرها را بیشتر نشان می دهد.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    8- یک نکته مهم که باید توجه کنیم این است که همه این حرفهایی که در مورد عملکرد درست رهبری زدم، نفی کننده خطاهای احتمالی یا قطعی صداوسیما و نیروی انتظامی و بسیج و دولت و رئیس جمهور نیست. خود رهبری اول مدعی هستند. برای نمونه به بیانات ایشان در دو آدرس زیر مراجعه کنید و کمی تامل کنید:

    - دیدار با دانشجویان(88/6/4):
    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=7908
    - دیدار با نخبگان علمی(88/8/6):
    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8292

    9- یک توصیه برادرانه دارم و آن اینکه اگر خواستی در مورد رهبری قضاوت کنی، خودت برو و متن «کامل» سخنان ایشان را در هر قضیه ای بخوان و به صداوسیما و فلان روزنامه و سایت و خبرگزاری بسنده نکن. یکی از مشکلات ما امروز این است که هرکس بنابر سیلقه خودش، یک قسمت از سخنان رهبری را برجسته می کند.

    10- دیروز لطف خدا شامل حالم شد و قطره ای از هزاران نفر از مردم قم در دیدار با رهبری بودم. گفتم بگویم بدانی که نه پولی دادند و نه اضافه کاری ای و نه مرخصی تشویقی ای. نه از طرف دانشگاه رفتیم و نه آمارگیری ای در کار بود. صبحانه و نهاری هم که دادند نمی ارزید به اینکه 5 صبح از خونه بزنی بیرون و با کلی خستگی و کوفتگی 5 بعدازظهر برسی به خونه. اما برای آن کمتر از یک ساعت دیدار، بیشتر از اینها می ارزد آدم تنش را به زحمت بیندازد.

    موفق باشی و خدانگهدارت باشد.
    سلامی دوباره
    خوب به خال زدی جناب بهرامیان با بکار بردن اصطلاح " از ته دل " . کلی کار منرا راحت کردی.حرف من هم همین است ، اجماع عقل و وجدان من نمیپذیرد عملکرد رهبر را.
    چرا وقتی موسوی بعد از انتخابات درخواست مجوز برای راهپیمایی کرد به او مجوز ندادند .( اصل 27 قانون اساسی )
    چرا بجای مجوز دادن به او و طرفدارانش چنگ و دندان نشان دادند؟
    چرا مردم را زدند ؟ چرا مردم را کشتند؟ چرا اسم راهپیمایی مردمی را گذاشتند "لشکر کشی خیابانی " اسم تجمع طرفداران احمدی نژاد را گذاشتند " حماسه " (میدان ولیعصر را میگویم همانجا که محمود خان در اوج جو گیری به چند میلیون نفر گفتند خس و خاشاک )
    چرا به چند میلیون نفر گفتند " عده ای اراذل و اوباش " ؟
    چرا در این کش و قوسها حقیقت را منعکس نکردند؟چرا مدام بزرگ نمایی و کوچک نمایی کردند و میکنند؟
    اگر این چراها الان در ذهن من نبود بنظرم اوضاع سیاسی خیلی بهتر از حالا میبود. حالا که این چراها هست یک چرای دیگر هم هست :
    چرا رهبر رهبری نکرد این جریان را؟ چرا آنجا که باید ،وارد عمل نشد؟
    دستور میدادند مجوز راهپیمایی داده شود. دستور میدادند کسی از اسلحه بر علیه مردم استفاده نکند.دستور میدادند صدا و سیما واقعیت را منعکس کند.دستور میدادند نیروی انتظامی از راهپیمایی کنندگان محافظت کند تا کسی به آنها آسیب نرساند.دستور میدادند دولت بجای اینکه شاخ و شانه بکشد برای ظاهر سازی هم که شده خود را موظف به حفظ جان و امنیت معترضان نشان دهد.
    ادامه دارد
    اینها که گفتم به نظر من مصداق " با دست باز کردن بود " مصداق " با دندان جویدن " هم که دیگر نیازی به گفتن ندارد.
    رهب حتی یک تسلیت خشک وخالی نگفتند به خانواده های کشته شدگان.انگار اصلا کسی کشته نشده است.
    در بند 9 خودتان هم قبول دارید که صدا وسیما حتی حرف رهبر را هم آنطور که باید منعکس نمیکند،در یک موضوع به این روشنی حتی شما هم عملکرد رسانه ملی را قبول نداری چه برسد به موضوعات دیگر از نظر افراد دیگر.
    آدرسهایی که داده اید را خواندم.نظرم عوض نشد.
    فعلا
  • بهرامیان
  • بسم الله
    باسلام

    1- این از «ته دل» قبول کردن داوری ولی فقیه در حوادث واقعه، به این معنی نیست که مثلاً شما اول بدانی که "دلیل" این حکم و داوری چیست و بعد که دلیل و حکمتش را قبول کردی، آنگاه از عمق جان بپذیری. بله، اگر شما دلیلش و حکمتش را بدانی و بفهمی و اگر بتوانی آن را تحلیل کنی، هم اطمینان قلبی ات بیشتر میشود و هم در حوادث آینده با قدمهای محکمتری گام بر میداری، و هم در آینده بدون آنکه رهبری چیزی بگوید می توانی تشخیص درست بدهی و به دیگران منتقل کنی. اما آنگاه من «ولایت پذیر» هستم که آنجا هم که بدلیل غبارآلودگی فضا امکان تشخیص درست نیست، داوری او و سخن او را بپذیرم و البته به دنبال کسب "بصیرت" برای شناخت قضایا باشم.

    بگذار یک مثال بزنم: خداوند یک حکمی دارد و مثلاً به شما میگوید استفاده گوشت خوک حرام است. آیا برای اینکه تبعیت از این حکم الهی برای من دلپذیر باشد و از "ته دل" آن را بپذیرم، باید حتماً حکمت آن را بدانم؟ اگر من "فقط" بخاطر دانستن یکی از حکمتهای این حکم و مثلاً فلان ضرر جسمی از خوردن آن اجتناب کنم، آیا در "تسلیم بودن" من در برابر حکم الهی خدشه ای وارد نشده است؟ حکم الهی برای من بدون دانستن حکمت آن هم باید دلپذیر باشد، چون او خالق من است، چون او رب من است، چون او به همه ابعاد وجودی من احاطه دارد، چون او جز خیر برای من نمیخواهد و ... .

    امیدوارم نگویی ولی فقیه که خدا نیست! و نگویی از نظر من ولی فقیه شرایطش را از دست داده و من چگونه به حرف او گوش دهم؟ در اینصورت باید ارجاعت دهم به تامل دقیق تر در بندهای 5 و 6 و 7 نظر قبلی ام در 88/10/20.

    2- در مورد صدا وسیما هم ما که مدعی کامل بودن صداوسیما نیستیم و انتقادات جدی به آن داریم. و 3 انتقاد رهبری در مورد صداوسیما هم در همان دیدار با نخبگان در 88/8/6 مطرح شده است. البته صداو سیما بیانات رهبری را معمولاً کامل پخش می کند، اما تامل کردن و دقیق شدن در جزئیات و نیز روش شناسی رفتار رهبری، یک بحث دیگری است.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    3- چند جا از دستور رهبری صحبت کرده ای و این هم خودش یک بحث مفصل است که روش «ولایت» در اداره و رشد و هدایت جامعه چه مختصاتی دارد؟ به این سوالاتی که شما پرسیده ای، می شود کلی سوالات دیگر هم در مورد همه اتفاقات کشور در همه زمینه ها مطرح کرد. اما همیشه و همه جا با دستور دادن مشکلات حل نمی شود. ممکن است موقتی یک تغییری اتفاق بیفتد، اما با این روش شما باید برای هر کار ریز و درشت در جامعه دستور بدهی و اینگونه نه جامعه و کشور قابل اداره کردن است و نه «رشد»ی اتفاق می افتد. رهبری آنجایی مستقیم وارد می شود که در یک جایی یا در یک قضیه ای یک انحراف مهمی از اصول صورت بگیرد و یا برای حل موضوعی یا جلوگیری از یک ضرر قابل توجهی چاره ای جز واردشدن نباشد. بماند، که سخن فراوان است.

    4- برای اینها که بعنوان مصداق با دندان جویدن گفته ای، پاسخ دارم، اما زود رفته ای سراغ جزئیات. من یک بحث اصولی دارم که اول در مورد آن باید به نتیجه برسیم و سپس برویم سراغ جزئیات. دلیلش هم این است که میدانم اگر اینها را پاسخ دهم یک سری سوالات دیگر مطرح میشود. البته شاید من نباید آن سوال «منظور مصداقی شما دقیقاً از "با دست باز کردن" ...» را آن موقع می پرسیدم. اما به هر حال انتظار دارم قبل از ورود به این سوالات نظرت را در مورد آن بحثهای کلی و سوالات مطرح شده بگویی.

    موفق باشید
    سلام
    صحبت کاپیتان شد یاد دوران کاپیتانیم در تیم فوتبال افتادم و یادآوری چند نکته درباره عدم شباهت کاپیتانی با نقش رهبری:
    1- کاپیتان اجازه تعویض بازیکنی را ندارد و لی رهبر این اجازه را دارد
    2- تیم را کاپیتان ارنج نمی کند ولی رهبری بعضی از مسولین را انتخاب میکند
    3-معمولا کاپیتان باسابقه ترین بازیکن در تیم است ولی از رهبر باسابقه تر هم ممکن است وجود داشته باشد.
    4- بقیه اش بماند....
    راست هنوز هم کاپیتانم و در بعضی مواقع مربی!
    این از بحث تخصصی بنده
    اما بحث غیر تخصصی بنده:
    1- اقا بنده بعنوان کارمند دولت پول و ساندویچ 15 سال شرکت در راهپیمایی ها را میخواهم اقای حیرون بگویند کجا ساندویچ خورده اند! ماهم بریم بخوریم ، البته با فائزه باشه بیشتر حال میده!
    2-مطرح کردن خس وخاشاک هم که دقت ایشان را در سخنرانی ها نشان میدهد!
    ضمنا به نظر من این رفتارهای آقای موسوی نمایانگر این است که از نظر ایشان 24 میلیون نفر خس وخاشاک هستند.
    3- برادر ،ولی فقیه را قبول نداری جمهوریت را که قبول داری؟ 24 بزرگتر است یا 14؟
    4- در مورد صدا وسیما هم با نظرجناب برادر حیرون تا حدودی موافقم : صداوسیما باید اعتراض طرفداران موسوی را پوشش میداد اما همین صدا وسیما اگر در روز انتخابات به همراه! حسینیه ارشاد و جند تا صندوق بالای تهران از هزاران صندوق رای در روستاهای کشور(فقط روستاها) نشان میداد الان بعضی ها نمیگفتند این 24 از کجا امده.
    5- در مورد تسلیت گفتن رهبری هم که باز باید به عدم دقت آقای برادر حیرون در سخنرانی ها اشاره کرد ، البته اگر نظر ایشان این نباشد که رهبری میبایست برای آدم زنده پیام تسلیت بفرستد!
    ببخشید
  • آرمانخواهی
  • سلام. مال بنده نیست که اخوی. استفاده کنید. در ضمن خوشحالم که شما نیز بالاخره با این نوع افراد مواجه شدید. اجرکم عندالله. پیش تر نکاتی کلی در باب شبهات عملی راجع به رهبری را در یادداشت رهبری و نگرش سیستمی نوشته ام و البته در باب شبهات جزئی انتخابات باید با سعه صدر و مستدل پاسخ گفت اما اگر منطق کلی روشن نباشد جواب ها اقناعی نخواهند بود ولو اسکاتی باشند! خدا خیرتان دهاد.
    سلام. مطالب جالب و جذابی دارید. با اینکه نوع مطالبمان تفاوت دارد، اما از یک سنخ اند و یا یک هدف. درست است که ما خبری،تحلیلی هستیم، اما اشتراکمان این است که داعیه دار عدل و حق ایم. چه با میرحسین، چه بی میرحسین!!!
    حاجی و دیگر دوستان سلام علیک
    راستش نظرها رو دیدم گرخیدم و دیدم خوندنش یه زمان درست و حسابی میخاهد.
    ان شاءالله در زمانش.
    ولی در کل برای حمایت از قشر جوان ازین حرفها حمایت می کنیم از مناظرات مجازی.
    موفق باشی ابو زینب
    آقا سلام
    یه جورایی منم مثل آقای براتی گرخیدم وقتی favorite رو زدم و روی دهه چهارم کلیک کردم.
    راستش اولش فکر کردم اشتباهی باز شده ولی عکس امام گفت نه درست اومدی نترس من باهاتم.
    خوب خیلی قشنگ شده اینجا .من زیاد سر در نمیارم از بحث فنی اینجور کارها ولی هر چی هست حتما زحمت کشیدید و باید به شما خسته نباشید گفت.
    خسته نباشید و ممنون.
    اینروزها یه مقدار سرم شلوغه مترصد فرصتی هستم تا یه نظر دیگه بدم(بنویسم) ولی کاشکی میگذاشتید دو نفری حال کنیم! اینجوری شاید با اضافه شدن نظرات دیگران بحث از مسیر خودش منحرف بشه.البته "صلاح مملکت خویش خسروان دانند "
    فعلا
    به نام خدا
    خوب ایندفعه هم نسبت به دفعه پیش یه تغییر کوچولویی کرده اینجا ولی کار خوبی کردید که اونو حذف کردید.
    بریم سراغ بند یک شما :
    راستش را بخواهی این مطلب هنوز برای من خوب هضم نشده است. همین موضوع " از ته دل " را میگویم .شما میگویی " اگر قبول داری او ولی فقیه است پس باید از او اطاعت کنی در همه حوادث واقعه چه دلیلش را بدانی و چه ندانی." این مفهوم همان چیزی است که در اسلام هم آنرا میگویند : اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر خدا یعنی حکم حکم اوست,اگر خدایی اورا قبول داری به دستوراتش عمل کن,نپرس چرا گوشت خوک حرام است,چرا طلا برای مرد حرام است,چرا ...
    اینرا من خوب نمیفهمم. بگذار جور دیگری بگویم. شما در این مباحثه از ابتدا با دلیل و برهان نظرت را گفته ای اما کار به جای باریک که میکشد میگویی کسی که ولایتپذیر است باید بدون دانستن حکمت هم از ته دل تسلیم باشد. این حرف به نظر من منطقی نیست.
    ادامه دارد
    جدای از غیر منطقی بودن این مفهوم باید بگویم با فرض اینکه این مفهوم مفهومی منطقی و قابل قبول باشد تازه میشود آنچیزی که الان شاهدش هستیم,کاریزما.
    میشود همین ولایت فقیهی که عده ای با داعیه داری آن فکر میکنند قلم عدل الهی از روی آنها برداشته شده و هر کاری که میکنند ثواب محض است از هر نوعی که باشد.مثال نمیزنم تا بحث به بیراهه نرود.البته این عده که میگویم خودشان دو گروه میشوند یک گروه دانسته بر این طبل میکوبند و گروهی نیز با خیال " چون ولاییم پس کارم درست است" پشت سر طبالها حرکت میکنند و از صدای طبل لذت میبرند. باز هم البته هستند کسانی که دراین میان قصد و نیتی جز حق و حقیقت ندارند و قدرت تشخیص فلسفه وجودی ولایت فقیه را دارند.
    در بند 3 گفته ای که نمیشود برای هر کار ریز و درشت دستور داد و مملکت را اداره نمود و رشدی هم اتفاق نمی افتد. دوست من , اولا : نمیدانم دیگر چه اتفاقی باید می افتاد که دیگر شامل آن " ریز و درشت " ها نباشد تا لایق دستور رهبر باشد. از یک طرف آنقدر مهم استکه بعد از 7 ماه مملکت نیاز به حماسه دارد و را خلق میکنند!! از یک طرف آنقدر مهم نیست که رهبر دستوری بدهند. ثانیا : به این لینک مراجعه کنید تا مثالی زده باشم.
    http://jahannews.com/vdcci0qm.2bqos8laa2.html
    ( ...اولین نتیجه آن این بود که کل مسئولین آن منطقه عوض شدند.)
    البته دیگر , قضیه برخورد فله ای با روزنامه ها را مثال نمیزنم که شاید جای دفاع داشته باشد.
    منظورتان را از بند4 نمیفهمم.اگر منظورتان آن چیزی است که در 17 دی (بند 2) گفته اید که من دو روز بعد جواب داده ام و اگر تلقی من از ولایت فقیه را میگویید که آنرا هم گفته ام منتها بطور خلاصه.
    فعلا
  • بهرامیان
  • بسم الله
    سلام علیکم

    1- اول ببخشید که دیر پاسخ دادم. نظرتان را همان روز دیدم، اما نزدیکی آزمون ارشد و بعضی مشغولیت های ذهنی برای آماده سازی یک مطلب، مانع از آن شد که زودتر از این پاسخ دهم.

    2- ببینید، بحث، مربوط به جای باریک یا غیر باریک نیست، بلکه مربوط به این است که عقل ما(در فهم چرایی احکام الهی) و یا تشخیص ما(در فضای غبارآلود) «محدود» است. مثلاً در بحث احکام الهی، اتفاقاً از اول تا آخر ماجرا بر اساس عقل و منطق است. همان عقل و استدلال عقلانی ای که ما باید بر اساس آن اصول دین مان را اثبات کنیم و قبول کنیم، همان عقل هم به ما میگوید: در مسیر دینداری کردن و به سوی خدا حرکت کردن، اگر یک جایی به موردی برخورد کردی که «عقل» تو نتوانست آن را تحلیل کند، به «کسی» اعتماد کن که عقل و نگاه و احاطه او از تو «وسیع تر» است. و چه کسی بهتر و کاملتر و قابل اعتمادتر از خدایی که هم من را آفریده، هم مربی من است، و هم اینکه به همه چیز عالم احاطه دارد، همه خیرها و شرها را می شناسد، او رحمان و رحیم است، پس جز خیر مرا نمی خواهد، او از من به من نزدیکتر است، پس چرا من با تمام تمایل و علاقه و عشق و وجود، خودم را در «بغل» خدا نیندازم؟ چرا از «ته دل» او را و نقشه راهی که او معین کرده نپذیرم؟ اگر به او اعتماد نکنم، پس به چه کسی اعتماد کنم؟ الهی و ربی من لی غیرک، اساله کشف ضرّی و النظر فی امری؟

    این عقل من است که به من میگوید عاقلانه او را بشناس و انتخاب کن، سپس عاشقانه با او برو. به قول آن عزیز شهید، عقل «فارغ» است که با عشق «عاشق» سازگاری ندارد، وگرنه «عقل» و «عشق» عاشق، هر دو به یک چیز انسان را رهنمون می کنند.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    3- اما بحث کاریزما و فرق اساسی آن با «ولایت فقیه» خودش بحث مفصلی است. آری، وبر ویژگی سیاست را «سلطه» می داند و آن را نیز از سه طریق کاریزماتیک، عقلانی و سنتی قابل تحقق می داند، و وقتی میگوید کاریزماتیک، یعنی جنبه عقلانی را از آن حذف می کند. حال اگر عده ای در داخل آمدند تئوری دادند که مثلاً امام(ره) و یا اکنون مقام معظم رهبری، رهبری کاریزما دارند، آنها هم معنی «سیاست» در نظام سیاسی اسلام را نفهمیده اند، و هم تفاوت «سلطه» و «ولایت» را. بحث در این زمینه مفصل است و مثالهای مختلفی هم در روش امام و هم در منش رهبری کنونی، به روشنی نقض کننده برداشت مفهوم کاریزما از رهبری در نظام اسلامی است و اکنون به بحث اصلی ما ارتباط مستقیم ندارد.

    4- اینکه عده ای از کسانی که خودشان را تابع ولی فقیه می دانند، عملکردهای اشتباهی دارند را قبول دارم. ولی این به ولی فقیه باز نمی گردد، بلکه به عدم توجه کامل آن افراد در سخنان و هشدارهاو تاکیدهای ولی فقیه باز می گردد. مثلاً همین لزوم خودداری از حرکات خودسرانه که رهبری در دیدار 19 دی با مردم قم با صراحت و تاکید بیشتری مطرح کردند را ایشان قبل از این دیدار چندین بار در قضایای مختلف گفته بودند، اما متاسفانه گاهی کم توجهی می شود و زیاده روی هایی اتفاق می افتد. اگر دقت کنید در همین مطلب «عمار باشیم...» من این موضوع را آورده ام، در حالیکه تاریخ این مطلب مربوط به یک هفته قبل از سخنرانی آقا می باشد.

    ادامه در نظر بعدی
  • بهرامیان
  • 5- اما در مورد دستور دادن رهبری، در نظر 20دی چند مورد را گفته ای: "دستور میدادند مجوز راهپیمایی داده شود. دستور میدادند کسی از اسلحه بر علیه مردم استفاده نکند.دستور میدادند صدا و سیما واقعیت را منعکس کند.دستور میدادند نیروی انتظامی از راهپیمایی کنندگان محافظت کند...". من با قاطعیت می گویم که صرف نظر از دلایل مسوولین اجرایی و امنیتی، رهبری نیز با راهپیمایی های خیابانی مخالف بودند و دلایل آن را هم در همان نمازجمعه 29 خرداد گفتند. من هم می توانم بیشتر در این رابطه و موارد دیگر که گفته ای توضیح بدهم و بحث کنم، اما همچنان تعمداً از ورود به این مباحث تا مشخص شدن نکات اصلی خودداری می کنم.

    6- لینکی هم که گفته اید، گویا صفحه اش حذف شده است.

    7- منظورم از بند4 هم یکی همین قضیه از «ته دل» و فصل الخطاب دانستن است و دیگری بند 7 نظر 20دی می باشد که البته به یکی زا این 2 مورد اشاره کرده ای.

    موفق باشید و خدانگهدارتان.
  • بهرامیان
  • ادامه از نظر قبلی

    یا مثلاً بعد از قضیه کوی دانشگاه در سال 78، ایشان با عتاب گله کردند از کسانی که گوش نمی دهند:

    «مگر من بارها نگفته‏ام در اجتماعات کسانى که مخالفند، هیچ کس نباید رفتار خشونت‏آمیز داشته باشد؛ چون این، دشمن را خوشحال مى‏کند. بارها ما این حرف را گفتیم، چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمى‏کنند؟! حتّى اگر یک حرفى که خون شما را به جوش مى‏آورد به زبان آورند - مثلاً فرض کنید اهانت به رهبرى کردند - باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس مرا هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید.»(دیدار با دانشجویان و مردم-78/4/21)

    (و بعد از 10 سال هنوز هم یادم نرفته که وقتی آقایمان این جملات آخری را می گفتند، آن جمعیت و همه آنها که بعدها از تلویزیون دیدند، چگونه در سینه اشان احساس تنگی می کردند و چکونه دیگر نمی توانستند راه بعض را بند بیاورند...)

    در همین قضیه کوی دانشگاه تهران امسال هم ایشان خیلی صریح دستور برخورد با تخلفات خاطیان(چه در بسیج و چه در نیروهای انتظامی و امنیتی) را دادند و گفتند:

    «من از فعالیتهاى پلیس امنیتى‏مان، پلیس انتظامى‏مان، دستگاه بسیجمان تشکر میکنم؛ اینها خیلى کارهاى بزرگى کردند، کارهاى خوبى کردند؛ لیکن این یک بحث جداست. اگر کسى در وابستگى به هر کدام از این سازمانها یک تخلفى انجام داده، یک جرمى انجام داده، او هم باید جداگانه بررسى شود. نه خدمت اینها را به حساب جرم آنها ندیده میگیریم، نه جرم آنها را به حساب خدمت اینها ندیده میگیریم؛ حتماً باید دنبال بشود و دنبال خواهد شد.»(دیدار با دانشجویان-88/6/4)
    به نام خدا
    سلام
    اگه اون لینک باز نمیشه این عبارت را به جناب گوگل بدهید خودش پیدا میکند آنرا " ناگفته های مجید مجیدی از رهبر انقلاب " یا یه چیزی شبیه به این.
    بنده نظرم را راجع به موضوع فصل الخطاب بودن مجددا عرض میکنم : من فصل الخطاب بودن رهبر را از ته دل قبول ندارم. این یکی از نکات اصلی مد نظر شما.
    در مورد بند 7 بیست دی ,باید بگویم که رهبر میتوانستند بهتر از اینها عمل کنند تا نارضایتیها به جاهای باریک نکشد که نشد.البته این ضعف عملکرد دلیل بر لزوم جایگزینی یا برکناری ایشان نیست چرا که واضح است بودن رهبر بهتر از نبودن آن است.البته رهبر میبایست با جو عمومی جامعه بیشتر آشنا شوند من احساس میکنم عده ای که رهبر را دوره کرده اند مانع از ارتباط مستقیم رهبر با جامعه میشوند.
    شما میگویی رهبر از ابتدای این ماجرا قانون را ملاک ومعیار قرار داده اند و در مقابل قانون شکنیها ایستاده اند.
    اصل 27 قانون اساسی مگر قانون نیست؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی