چرا روحانی رأی آورد؟ آیا «نه به احمدینژاد» بود؟
چرا روحانی رأی آورد؟ آیا «نه به احمدینژاد» بود؟
به نظر بنده اصلیترین عامل رای آوردن روحانی «ایجاد تقابل با وضعیت فعلی در عرصه سیاست داخلی و خارجی» بود، اما معتقدم آنها که مانند حجت الاسلام پناهیان با یک تحلیل یک عاملی «آری به روحانی» را «نه به احمدینژاد» میدانند و از عوامل دیگر غافل می شوند خطای در تحلیل دارند، زیرا چند عامل دیگر هم وجود داشت که به کمک روحانی آمد و او را بهترین نماینده این تقابل و در نتیجه امیدی برای تغییر وضعیت فعلی نشان داد و دقت در این عوامل هم خودبخود این سوال را که «آیا ائتلاف اصولگرایان تاثیری در نتیجه داشت؟» را بی معنا می کند، و هم راه را به ما نشان می دهد که در آینده چه باید بکنیم؟
اما آن عوامل کمک کننده:
1- بعضی اشتباهات و خطاهای احمدینژاد وقتی ضمیمه شد به حملات غیرمنصفانه تخریبی خود اصولگرایان، باعث شد طیف مقابل احمدینژاد در سالهای 84 و 88 تقویت شوند و آنها که روزی مردم با انتقاد از آنها به احمدینژاد رای داده بودند، حال شده بودند حامیان صریح روحانی. بر خلاف مشی و تاکیدات رهبری(+) اشتباهات احمدینژاد بیش از حد بزرگ شد و خطاها و اختلاف سلیقه ها، ضدیت با ولایت و انحراف بزرگ جلوه داده شد، آنقدر حرف از انحراف زدند که فتنه 88 هم فراموش شد و خود هاشمی و طرفدارانش هم گفتند دیدید ما گفتیم این دولت کذا و کذا است. و این بحث، خود حدیث مفصلی است که بخش مهمی از آن را در سایت «احمدینژاد بدون روتوش» میتوانید ببینید.
لذا همه کسانیکه در چند سال اخیر با «خودعمارپنداری»، مسائل فرعی را اصلی کردند و از جاده انصاف و تقوا خارج شدند(از کیهان تا مشرق تا پایداری تا مدعیان اطلاعات محرمانه پشت پرده تا...)، نقشی اساسی در این رأیآوری روحانی داشتند، اما امروز خود را نادیده میگیرند و به این سوال پاسخ نمی دهند که آیا همه این «نه به احمدی نژاد» درست بود؟ و یا حملات آنها هم به رقیب کمک کرد؟!
2- بر خلاف سال 84 که معین و 88 که خود احمدی نژاد به عنوان طرفدار دولت وقت در انتخابات حضور داشتند، در این انتخابات هیچ کاندیدایی از طرف دولت فعلی حضور نداشت تا قوی و خوب از عملکرد دولت دفاع کند و حداقل آنجا که بیمبنا و غیرمنصفانه انتقاد یا تخریب می شد، بایستد و حرف خودش را بزند تا مردم با شنیدن حرفهای دو طرف به قضاوت بنشینند.
آنها که فراموش کرده اند بهتر است یک بار دیگر فیلم مناظره های 88 را ببینند تا متوجه شوند عین همین حرفهای 92 را در آن انتخابات هم می گفتند. فراموش نکنیم که نرخ تورم در سال 87، 25.4 درصد و در خوراکیها 32.3 درصد بود و مگر در صحبتهای تلویزیونی، موسوی و کروبی و رضایی عملکرد دولت درباره تورم و نرخ بیکاری و مبارزه با فساد را زیر سوال نمی بردند؟ اگر احمدی نژاد نبود و جواب آنها را نمی داد و در مقابل نمودار آنها نمودار نشان نمی داد و تحریفها و دروغ ها را زیر سوال نمی برد، مگر شکی وجود داشت که موسوی رای بالا بیاورد؟
کسی نبود تا با صدای بلند بگوید که نرخ تورم سال 91 و این ماههای احمدی نژاد هنوز به 35.2 درصد سال 73 هاشمی نرسیده، چه برسد به 49.4 درصد سال 74 او!
و جالب آنکه زمان دولت سازندگی تورم بود بدون هیچ جبرانی ای، اما امروز تورم هست، ولی لااقل با یک سیاست جبرانی به وسیله هدفمندی.
پس «نه به احمدینژاد» وقتی به طور واقعی قابل طرح است که مردم در شرایط برابر به او نه گفته باشند.
3- کاندیداهای اصولگرایی که مدام در حال انتقاد از دولت فعلی بودند، خودبخود جبههای را تقویت کردند که در مخالفت با دولت «عَلَم بلندتری» داشت و آن طیف هاشمی و روحانی بودند.
4- در عرصه سیاست خارجی، انتقاد ولایتی(به عنوان مشاور بین الملل رهبری و یک اصولگرا از دید عامه مردم) در تبلیغات تلویزیونی و به خصوص در مناظره سوم از سیاست خارجی فعلی دولت و نیز سیاست هسته ای تیم جلیلی، عملاً روحانی و ولایتی را در یک جبهه قرار داد و جبهه روحانی را به عنوان منتقد صریح سیاست های هسته ای فعلی تقویت کرد و اگر کسی می خواست بین ولایتی و روحانی کسی را انتخاب کند، روحانی را انتخاب می کرد. چون آنها بودند که صریحا بین تحریم هاو گرانی ها از یک سو و بین تحریم ها و کلهشقی در عرصه سیاست خارجی و هسته ای از سویی دیگر رابطه برقرار کرده بودند و عَلَم بلندتری داشتند.
در حقیقت، هم نظر شدن ولایتی با روحانی و عارف و موضع خنثی قالیباف، حداد و جلیلی را در میانه میدان تنها گذاشت. هرچند پاسخهای جلیلی به ولایتی، موجب ریزش آراء ولایتی شد، اما آنها که یا پاسخهای جلیلی را باور نمی کردند و یا به دلیل سرعت مناظره یا مدت کم جلیلی اصلا نتوانستند ماجرا را خوب تحلیل کنند، دیدگاه روحانی برایشان تقویت شد.
5- سه حرکت قالیباف در مناظره سوم، بخشی از آراء او از طرف یک قشری که به دلیل عملکرد اجرایی او درتهران طرفدار او بودند را به سبد روحانی ریخت:
الف) ماجرای «گازانبری» در برخورد با دانشجویان در بحث با روحانی که هرچند قالیباف دوباره جوابی به روحانی داد، اما نتوانست از پس آن برآید و اثرش را خنثی کند.
ب) ماجرای «قهوه خوردن ولایتی با میتران» که با پاسخ ولایتی مبنی بر اینکه ماجرا برای بعد از جنگ بوده است، قالیباف را در موقعیتی قرار داد که از اطلاعات غیردقیق و غیرمستند برای تخریب رقیب استفاده می کند.
ج) نکته دیگری که جایگاه قالیباف را از جهت تسلط بر سیاست خارجی و برنامه های تدوین شده برای او توسط مشاورینش کاهش داد، سوال جلیلی درباره جمله ای در برنامه راهبردی دیپلماسی اش بود که اوتا آخر مناظره هیچ جوابی به آن نداد.
(جلیلی گفت: در آن برنامه آمده که «اگر دنبال نظمی در جهان هستیم نباید به گونه ای باشد که تصویر خارجی آن چالش قدرت هژمون باشد»، درحالیکه یکی از بحثهای اساسی در سیاست خارجی ما این هست که ما این قدرت هژمون حاکم بر جهان را قبول نداریم و با آن داریم چالش می کنیم و یکی از بحثهای اساسی انقلاب اسلامی است).
6- از جهت جلیلی هم به 4 دلیل عملکرد اقناعی خوبی در جهت کارآمد نشان دادن گفتمان مقاومت و پیشرفت برای حل مشکلات مختلف کشور از جمله بحث اقتصادی و تحریمها شکل نگرفت:
الف) جلیلی نتوانست از فرصت برنامه های تلویزیونی برای اقناعی بحث کردن با استفاده از مثالهای عینی و بیانی عامه فهم به خوبی استفاده کند. در فن سخنوری مخاطب شناسی، مساله شناسی، انتخاب زاویه دید مناسب و بیانی شیوا و قابل فهم متناسب با مخاطب، نقش بسیاری در تاثیرگذاری کلام دارد.
ب) در مناظره ها متناسب با حجم حمله و انتقاد، فرصت جلیلی برای یک پاسخ اقناعی و مبسوط بسیار کم بود. خراب کردن یک ساختمان بسیار راحت تر و سریعتر از ساختن آن می باشد و به همین منوال پاسخ یک جمله نامربوط، تخریبی و غیرمنصفانه هم بسیار بیشتر از طرح خود آن زمان می برد. حتی حدادعادل هم تنها در یک حوزه هایی توانست به کمک جلیلی بیاید و در مسائل هسته ای جلیلی تنها دفاع می کرد. و این یک اشکال مناظره 8 نفره نسبت به مناظره دو نفره بود که دو طرف بحث فرصت یکسانی برای دفاع از خود نداشتند.
ج) در حوزه حامیان جلیلی هم بین محتواهای تولیدشده درباره این گفتمان با عامه مردم، نقش واسطه ای خوبی ایفا نشد تا آن محتواها به صورت اقناعی با زبان مردم به آنها منتقل و به سوالات آنان پاسخ داده شود.
د) فیلم های مستند تبلیغاتی جلیلی در کل ضعیف بودند و حتی دومی(توسط طالب زاده) از اولی هم ضعیف تر بود. در حالیکه بعد از مناظره ها، موثرترین برنامه همین مستندها بود.
7- اگر نگاهی به ریز آراء در استانها، شهرها و بخشهای مختلف کشور بیندازیم(+)، خواهیم دید که تحلیل این رأی بالای روحانی در سراسر کشور با اختلافات مختلف جغرافیایی، اقتصادی، عقیدتی و... یک تحلیل یک خطی نمی تواند باشد و نیازمند تامل بیشتری نسبت به موارد طرح شده در بالا است.
و چند نکته پایانی:
اول، موارد مطرح شده در بالا نشان می دهد که تصور بعضی مبنی بر تاثیرگذاری ائتلاف در نتیجه انتخابات اشتباه است. و بهتر است این دوستان به جای شماتت های بی جا، کمی هم تامل کنند در این موضوع که چرا قالیبافی که به قول بعضی ها 8 سال ستادهایش نیمه فعال بود، این همه کار عمرانی بزرگ جلوی چشم در تهران کرده بود، عکسهای روزهای آخر از تهران نشان از تبلیغات پرخرج او داشت، نظرسنجی های خبرگزاری حامی او از رای دو برابری او نسبت به جلیلی حکایت می کردند، اما در نهایت اختلاف آراء او با جلیلی(بدون همه این امتیازات) به حدود 5 درصد یا 2 میلیون رای رسید؟!
دوم، درست است روحانی کاندیدای درون نظام است،16 سال دبیر این شورا بوده، نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی، و عضو جامعه روحانیت است و انتخاب او هم رای به نظام محسوب می شود، اما واقعیت این است که او با معیارهای رهبری برای فرد اصلح فاصله جدی دارد، اما آیا این تفاوت فرد منتخب با معیارهای اصلح اعلام شده از طرف رهبری نشانه بی اعتنایی مردم است؟ بنده معتقدم اینگونه نیست و دلیل این تفاوت در عدم تبیین درست و صریح بیانات رهبری برای مردمی است که مطیع رهبری هستند، اما آنگونه که باید در سخنان رهبری دقت نمی کنند و همیشه یک نگاه کلی دارند و تنها در موارد حساس که تاکیدات رهبری در موضوعی بیشتر می شود، این عده از مردم توجه بایسته را دارند، ولی در موارد دیگر بایستی جوانان، دانشجویان، طلاب و نخبگان ولایی هم خودشان بیشتر در متن کامل بیانات رهبری تامل و تدبر کنند و هم آن را برای مردم عادی شرح و تبیین کنند. گاهی یک خط سخن رهبری نیاز دارد دو صفحه برای آن متناسب با فهم و دغدغه ذهنی عامه مردم صحبت کرد و مثال عینی و ملموس زد. بنده خودم در بین دانشجو و طلبه و کارمند جماعت که قاعدتا بایستی اهل توجه به بیانات رهبری باشند، به کرات دیده ام که وقتی به قسمتی از سخنان رهبری اشاره می شود کأنّه اصلاً آن را نشنیده اند.
اگر از حکمت های این ابتلاء انتخاباتی برای ما همین یکی باشد که متوجه این نقطه ضعفمان شده باشیم، ما را بس است که در تلاشهایمان و روش هایمان تجدید نظر کنیم.
این درد را به کجا ببریم که گاهی بچه حزب اللهی های ما آنقدر که به تحلیل ها و اخبار پشت پرده و محرمانه فلان و بهمان فرد یا سایت یا بولتن سرگرم هستند، بیانات رهبری را دقیق و کامل پیگیری نمی کنند و خیلی هنر کنند از تیتر روزنامه ها و اخبار، چیزی از آن را می شنوند، غافل از اینکه روزنامه ها(از هر طیفی) متناسب با گرایش سیاسی اشان تیتر می زنند و تحلیل می کنند و پرادعاترین شان در تبعیت از ولایت هم گاهی بعضی سخنان رهبری را در تحلیل کردن سانسور می کنند. حتی به تجربه برایم اثبات شده است که خبر تنظیم شده از طرف اتاق اخبار دفتر رهبری که برای صداوسیما و خبرگزاریها ارسال می شود هم گاهی فاقد یک نکته مهم در بیانات ایشان است.
ما اگر می خواهیم چارچوب فکری-سیاسی امان مطابق رهبری باشد، باید خود را مقید به خواندن با تامل «متن کامل» بیانات ایشان کنیم.
سوم، گفتم «ابتلاء انتخاباتی»، این را هم بگویم که آنها که گمان می کنند ما مامور به وظیفه بودیم، به تکلیفمان عمل کردیم، نتیجه هر چه شد، باید دقت کنند که آیا صغرای قضیه صادق است؟ یعنی آیا ما به همه وظایفمان عمل کردیم یا از قسمتی غافل شدیم؟ آری، من هم موافقم با آنها که می گویند این نتیجه انتخابات حتما حکمتی دارد، ولی با آن قسمتش مخالفم که خود را به خوش خیالی بزنیم و مانند آنهایی رفتار کنیم که در حوادث زندگی اشان فوری می گویند حتما قسمت بوده و خیال خودشان را راحت می کنند و از خودشان غافل می شوند.
این انتخابات مانند هر حادثه ای در زندگی فردی هر کسی، یک حادثه در زندگی جمعی ما بود و مانند آن هم ظاهری دارد و باطنی، وسیله ای و علتی دارد و نیز حکمتی. این انتخابات، ابتلائی جمعی بود که این بار ظاهرش ناگوار است، اما حوادثی که ظاهری ناگوار دارند، گاهی باطنش ناگوار است و عذاب، و گاهی هم باطنش گوارا و نشانه لطف خداوند حکیم.
ابتلائات همیشه در نظام علّی جهان، وسیله و علتی دارند، اما این وسیله ها نباید ما را از حکمت ها غافل کنند. همچنین ابتلائات هم چرایی دارند و هم نتیجه و تاثیر. و تنها آنها که در ابتلائات نه تنها صابر که شاکر هم هستند، می توانند به بهره وری برسند و رشد کنند. اگر هر حادثه ای را در زندگی و شخصی و ملی امان ابتلاء بدانیم، آنگاه در حوادث نمی مانیم، آنگاه نه «فرح» و مغرور می شویم به آنچه به دست آورده ایم، و نه ناامید و حسرت زده می شویم از آنچه که از دست داده ایم.
این انتخابات ابتلاء بود، هم برای ما که به ظاهر شکست خوردیم و هم برای آنها که به ظاهر پیروز شدند. آری، برای ما ابتلاء است با ظاهری ناخوشایند، و برای آنها هم ابتلاء است اما با ظاهری ناخوشایند:«وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً»(انبیاء-35).
بلاء، روش تربیتی خدا است و به همین دلیل بلاء را از بالا می فرستند. او علیم است و حکیم، می داند نقطه ضعف های ما کجاست و درست دست می گذارد بر دُمَل های چرکین ما و درست می رود سراغ پیچهای شُل ما. برخلاف ما که برای رشدمان گاهی فقط با آن دمل ها بازی می کنیم و یا مشغول می شویم به سفت کردن پیچ های سفت مان.
و حرف زیاد است در این باب. تامل کنیم در این ابتلاء انتخاباتی!
- ۹۲/۰۴/۰۱
دست مریزاد مطلب خوب و بجایی بود.مسئله ی عمده ی ما در این 8 سال و علی الخصوص در این دو سال پایانی نشنیده گرفتن بیانات حضرت آقا و در عوض شنیدن و محکم چسبیدن به سخنان دیگران بود.اگر دقت نظر کافی در رهنمودهای رهبری صورت می گرفت امروز در این موقعیت نبودیم گرچه امیدواریم به اینکه اشتباهات را اصلاح کنیم و من بعد خط مشی را از مقتدایمان بگیریم و مراقب باشیم جریانات فرعی را اصلی ننماییم.
موفق و منصور باشید همواره