حب الانتقاد یعمی و یصم!
ابتدا چند تذکر:
اول اینکه، این چند خط را نه در دفاع از مشایی، که در نقد یک «روش» می نویسم. روش های غلط و غیرمنصفانه و گاه ظالمانه، و البته در بعضی موارد با نیت ها و هدف های درست. امروز مشایی و احمدی نژاد، و فردا کسانی دیگر.
دوم اینکه، بنده خودم هم نسبت به حرف مشایی در مورد مکتب ایران انتقاد دارم و البته آن را آخر مطلب می گویم.
و آخر اینکه، این مطالب باید 5 روز پیش گذاشته می شد، اما مشغولیتهای دیگر مانع شد، اما ضرورت گفتن این حرفها هنوز هم وجود دارد.
جمله ای که سر و صدا به پا کرد و زیاد شنیده اید:
«برخیها از من خرده میگیرند که چرا نمیگویی مکتب اسلام و میگویی مکتب ایران. از مکتب اسلام دریافتهای متنوعی وجود دارد اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم.»(مشایی-89/5/12)
1- عدم نگاه جامع و منصفانه
آن روز که سید احمد خاتمی در نمازجمعه از حرفهای مشایی اینطور برداشت کرد که او مکتب ایران را در مقابل مکتب اسلام مطرح کرده است، هرچه با خودم کلنجار رفتم که از کجای حرف مشایی برداشت می شود که او ابران را در مقابل اسلام قرار داده است، نتوانستم چیزی بفهمم.
حجت الاسلام خاتمی در نماز جمعه 89/5/15 گفتند:«ملیگرایی به این مفهوم که انسان اسلام را در مقابل ایران قرار دهد و بگوید که اسلام مکتبهای مختلف دارد و یک مکتب ایرانی دارد. این با وطندوستی متفاوت است. وطن دوستی قابل قبول است و در متن اسلام هم آن را نشانه ایمان دانستهاند، اما مکتب ایران در برابر مکتب اسلام همان ملیگرایی شرکآلود است که امت مسلمان ما هرگز نپذیرفته و نخواهد پذیرفت. »
با عرض معذرت از ایشان ناچارم بگویم که در سخن ایشان یک مغالطه آشکار وجود دارد.
اولاً چرا ایشان وقتی می خواهند سخن یک نفر را برای مخاطبان نقد کنند، قسمت مهم آن یعنی " دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است " ،که نشان دهنده منظور گوینده از مکتب ایران است، را حذف می کنند؟
ثانیاً چگونه وقتی یک جزء مهم مکتب ایران، "حقیقت اسلام" است، مکتب ایران در مقابل مکتب اسلام قرار می گیرد؟ خود ایشان از مشایی نقل به مضمون می کنند که:" اسلام مکتبهای مختلف دارد و یک مکتب ایرانی دارد"، آنگاه چگونه این مکتب ایرانی که یکی از مکتبهای اسلام است، در مقابل مکتب اسلام قرار می گیرد؟ که آن وقت نتیجه بگیریم که این همان ملی گرایی شرک آلود است و... .
این اشکال در انتقاد شدید آیت الله مصباح یزدی هم وجود دارد، آنجا که ایشان می گویند:« کسانی که بیشرمانه مکتب ایران را بهجای مکتب اسلام معرفی می کنند، خودی نبوده غیرخودیاند و باید حواسمان جمع باشد.». سوال این است که اگر مشایی می گوید مکتب ایران به جای مکتب اسلام، این مکتب ایران آیا هیچ نسبتی با اسلام ندارد؟ اگر ندارد، سخن ایشان کاملاً پذیرفته است، و اگر اینگونه نیست، ما نمی توانیم اینگونه کسی را سریع طرد کنیم و غیرخودی بنامیم. مخصوصاً اینکه سخنرانی آیت الله مصباح بعد از مصاحبه توضیحی مشایی در روز شنبه 89/5/16 بوده است. مشایی در آن مصاحبه در روز خبرنگار گفت:" امروز حرف های بسیاری به نام اسلام در دنیا زده می شود که آن را قبول نداریم؛ اسلام ناب از ایران اشاعه پیدا کرده است و ایران کانون اندیشه اسلام ناب است." و به عبارت دیگر منظورش از حققیت اسلام را شرح داد. ولی فایده ای نداشت چون عده ای نمی خواستند بشنوند و نمی خواستند به گوش دیگران برسانند.
2- یک سوال:
اگر حرفهای مشایی به دلیل جایگاه حقوقی او مهم است و تبعات دارد و نباید هر حرفی را بزند، پس چرا بعضی حرفهای او تیتر می شود و واکنش بر می انگیزاند، اما حرفهای دیگرش که اتفاقاً در توضیح همان حرفهای تیتر شده قبلی است، تیتر نمی شود؟
چرا کیهان و رجا و الف و جهان و تابناک این حرفها را تیتر نمی کنند؟ چرا سیاسیون و علما و مداحان و اصولگرایان دردمند منتقد، در واکنشهایشان بعد از یک هفته حتی یک اشاره هم به این حرفها نمی کنند؟
چرا "مکتب ایران صحیح است، نه مکتب اسلام" تیتر می شود، اما "ایران کانون اندیشه اسلام ناب است " و "مکتب ایرانی همان مکتب حسینی است" تیتر نمی شود؟
چرا سرلشکر فیروزآبادی اینها را در تحلیل هایش ذکر نمی کند؟
چرا حسین قدیانی در قطعه 26 اینها را نمی شنود؟ چرا وقتی شنید مکتب ایران، نوشت:"تا با مشایی هستی، احمدی ما نیستی"، اما وقتی شنید مکتب ایرانی همان مکتب حسینی است، جمله ای ننگاشت؟!
چرا نشنیدند: «دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است... حقیقت اسلام همان است که در سرزمین پاک ایران برپایه انقلابی بزرگ بر مبنای نهضت حسینی نمود یافته است و مکتب ایرانی همان مکتب حسینی است.»؟
اگر به علما و بعضی سیاسیون که اخبارشان را از امثال کیهان می گیرند، نتوان خرده گرفت(که می توان گرفت و باید پرسید چرا آنها که یا تریبون در اختیار دارند و یا سخنشان تاثیر دارد، برای قضاوت و اظهارنظر به منبع اصلی رجوع نمی کنند؟ و چرا کانالیزه می شوند؟)، اما درباره روزنامه ها و سایتهایی که همه اینترنت را زیر و رو می کنند برای خبر و تحلیل منتشر کردن، و نکته ای از نظرشان پنهان نمی ماند، و می بینند و می شنوند و خود را به ندیدن می زنند، مطمئنم که درد دین و نظام و اصول نیست، بلکه در ساده ترین احتمال، هوای نفس است که دارد کار می کند.
و گویی این سخن رهبری بعد از آن یک هفته پرماجرای انتصاب مشایی به معاون اولی، برای امروز هم هست:
« هواى نفس را باید خیلى ملاحظه کرد. به خودمان در فریب خوردن از هواى نفس سوءظن داشته باشیم. نگاه کنیم ببینیم کجا نفس است و هوىهاى نفسانى ماست؛ کجا نه، واقعاً احساس تکلیف است؛ و در احساس تکلیف هم دقت بکنیم که قدم از دایرهى تکلیف آنطرفتر نباید گذاشت؛ زیادهروى نباید کرد. »(دیدار با شرکتکنندگان مسابقات قرآن-88/5/3)
و این از آن طنزهاست که عده ای مدام به احمدی نژاد می گویند:"حب الشئ یعمی و یصم"، محبت مشایی احمدی نژاد را نابینا و ناشنوای اشکالات او کرده و جالب اینکه تنسون انفسهم. و به خودشان توجه نمی کنند که این هم ممکن است: حب الانتقاد و حب المخالفت المشایی هم یعمی و یصم!
3- و این یک دردی است که چون یک حرفی از یک بزرگی(یا یک رسانه مهم، یا یک عالم بزرگوار یا یک رجل سیاسی مهم) منتشر شده است، ما سریعاً بدون تحلیل و بدون تحقیق آن را بپذیریم.
معتقدم در تحلیلهای سیاسی و مسائل روز و در موضوعاتی که ما به این دلیل که در جریان همه اخبار و اطلاعات نیستیم، نمی توانیم قضاوت و تحلیل صحیح و جامعی داشته باشیم، تنها نظرات مقام معظم رهبری است که می تواند و باید فصل الخطاب ابهامها و نظرات گوناگون باشد. البته در حیطه دیدگاهها و نظرات رهبری، باب بحث و نقد و بررسی باز است، اما آنجا که بعد از همه بحثها و حرفها، 2 گروه معتقد و ملتزم به رهبری در انتخاب خط مشی فکری و سیاسی و عملی به نقطه اختلاف می رسند، اینجا دیگر باید نظر رهبری ملاک باشد، حتی اگر از نوع دستور حکومتی نباشد. و این بحث مجال دیگری را می طلبد.
یک مثال:
در همین ماجرای معاون اولی مشایی، در آن یک هفته انتصاب مشایی و تاخیر احمدی نژاد در اجرای دستور رهبری، چه اتهاماتی که به مشایی وارد نشد. زاکانی انواع و اقسام اتهامات اعتقادی، سیاسی و امنیتی را به مشایی نسبت داد و با اطمینانی صحبت می کرد که انگار هیچ خدشه ای بر آن ادعاها نیست؛ توکلی اظهار داشت مشایی فقط برای معاونت رئیس جمهور، بلکه برای هیچ پستی صلاحیت ندارد. آیت اله مکارم شیرازی در جواب یک استفتایی که در سوال آن ویژگی های مختلفی به یک فردی، که مشخص بود منظور مشایی است، نسبت داده شده بود، با تایید تلویحی آن نسبتها اظهار داشتند:« تصدی چنین کسی قطعاً مشروعیت ندارد». و در نهایت شریعتمداری در سرمقاله روزنامه کیهان در شنبه 88/5/3 مطلبی نوشت که اگر موضع گیری رهبری در همان روز در دیدار با شرکت کنندگان مسابقات قرآنی نبود، محتویات این یادداشت و دیگر اتهامات تا همین امروز هم بعنوان موارد غیرقابل خدشه تکرار می شد. و شریعتمداری بعد از سخنرانی رهبری، در یادداشت روز یک شنبه 88/5/4 گفت:« وظیفه خود می دانم که با نوشتن این وجیزه، آنچه دیروز نوشته بودم را تصحیح کرده و اذعان کنم در اعتراض و انتقاد به کسانی که نامشان در آن نوشته به میان آمده ، زیاده روی شده بود.» و البته او هیچ عذرخواهی ای بابت این زیاده روی از کسی انجام نداد!
توکلی و زاکانی که اصلاً انگار این سخنان را نشنیدند، و نگران نباشید، هیچ روزشمار ولایت پذیری ای در سایت الف راه نیفتاد، که اگر بود امروز شاید خراب شده بود!
خوب است یک بار دیگر سخنان آن روز رهبری را مرور کنیم:
« من مىبینم تو همین قضایاى سه چهار روز اخیر باز بعضىها هى میخواهند اختلافها و شکافها را بیشتر کنند؛ ... به کسى نباید بیهوده تهمت زد؛ کسى را نباید به خاطر یک امر، از همهى آن چیزهائى که صلاحیت محسوب میشود، انسان او را نفى بکند. با انصاف باید بود؛ با انصاف باید عمل کرد و حرف زد. خداى متعال در مورد دشمنان میگوید: «و لا یجرمنّکم شنآن قوم على الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى»؛(7) اگر با کسى دشمنید، این دشمنى موجب نشود که نسبت به او بىانصافى کنید، بىعدالتى کنید؛ حتّى نسبت به دشمن؛ حالا آن که دشمن هم نیست. بىعدالتىها و بىانصافىها را همه کنار بگذارند؛ همه در زیر پرچم نظام اسلامى و جمهورى اسلامى جمع بشوند؛ اصولى وجود دارد، به آن اصول همه پابندى خودشان را اعلام بکنند. در کنار هم باشند، اختلاف سلیقه هم باشد. چه اشکال دارد؟ همیشه اختلاف سلیقه بوده. در دورانهاى مختلف هر جائى که این اختلاف سلیقهها و اختلاف برداشتها با هواى نفس انسان مخلوط شد، کار خراب میشود. هواى نفس را باید خیلى ملاحظه کرد. به خودمان در فریب خوردن از هواى نفس سوءظن داشته باشیم. نگاه کنیم ببینیم کجا نفس است و هوىهاى نفسانى ماست؛ کجا نه، واقعاً احساس تکلیف است؛ و در احساس تکلیف هم دقت بکنیم که قدم از دایرهى تکلیف آنطرفتر نباید گذاشت؛ زیادهروى نباید کرد. »(دیدار با شرکتکنندگان مسابقات قرآن-88/5/3)
4- و عجیب نیست اگر احمدی نژاد به انتقادها و مخالفتها درباره مشایی، آنگونه که عده ای انتظار دارند، ترتیب اثر نمی دهد. و نباید تعجب کرد و نباید دنبال دلیل گشت که چرا احمدی نژاد باز هم از مشایی حمایت می کند؟ چرا او را برکنار نمی کند؟ آیا مشایی را بر اسلام و انقلاب ترجیح داده است؟ آیا... .
به نظر بنده اصلاً عجیب نیست و به او حق هم می دهم. وقتی احمدی نژاد می بیند که منتقدان یا مخالفان قسمتی از حرف مشایی را می گویند، قسمت دیگر را نمی گویند، بعد تبلیغ و تحلیل می کنند، بعد به توضیحات او توجه نمی کنند، دیگر آن را تیتر نمی کنند، می بیند که به چیزی ایراد گرفته می شود که از حرفهای او برداشت نمی شود، او را به «ملی گرایی شرک آلودی» متهم می کنند که ربطی به حرفهای مشایی ندارد، و به چیزی که باید ایراد بگیرند، ایراد نمی گیرند، معلوم است که انتقادها نظر او را عوض نمی کند.
احمدی نژاد در مصاحبه 20 مرداد با خبرنگاران، تلویحاً می گوید اگر هم ایرادی باشد در 2 ایراد است، اول در قالب بحث و واژه های مشایی: " حالا ممکن است یک کسی بگوید آقا ما قالب بحث های شما را قبول نداریم، واژه هایت را قبول نداریم. ولی ما در محتوا بحث داریم. حقیقت این است که ایران کانون اسلام ناب است. " و دوم در نوع ادبیات مشایی:" حرف های دولت یک حرف بیشتر نیست ایشان هم همین حرفها را میزنند، حالا ادبیاتش متفاوت است. " و در انتقاد خودم به حرفهای مشایی،کمی به این موضوع اشاره می کنم.
در حقیقت عامل اصلی اثر نکردن انتقادهای حتی درست در احمدی نژاد، همین تحلیها و موضع گیریهای غیرمنصفانه همان منتقدین است.
5- و اما انتقادی که وارد می دانم:
همانطور که گفتم از صحبتهای مشایی تعبیر ایران در برابر اسلام و ملی گرایی و اینگونه تعابیر را اصلاً نمی فهمم. هم در اصل جمله اش در 12 مرداد و هم در توضیح اول و توضیح دومش، و هم در مصاحبه احمدی نژاد مشخص است که منظور این است که این ایران است که نماینده اسلام حقیقی است و حتی حزب الله لبنان هم که در مسیر اسلام ناب محمدی(ص) حرکت می کند، متاثر از حرکت و انقلاب ملت ایران است. و ما برای اینکه این اسلام را متمایز کنیم از اسلام های دروغین و تخریبی دیگر، بیاییم مکتب ایرانی از اسلام را تبلیغ کنیم.ولی ایراد به مشایی این است که اگر منظورش این است و من معتقدم که همین است، چرا واژه جدید مبهم اختراع می کند؟ امام خمینی(ره) بیش از 20 سال پیش فرق ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران را با بقیه «اسلام»ها به روشنی با تعبیر «اسلام ناب محمدی» تبیین کرده اند. چرا بگوییم مکتب ایران؟ همان اسلام ناب را بگوییم.
البته یک اشکال اساسی دیگر در صحبتهای مشایی در افتتاحیه همان همایش بود و آن هم اینکه :« اگر ایرانیان نبودند بیتردید امروز اسلام در میان خروارها توهم ناشی از قبیلهگرایی وقومگرایی عربی مدفون بود.» و مشخص است که که کاملاً غلط است.
ممکن است گفته شود به دلیل همین نوع ادبیات و واژه پردازیهای بی محتوا و دردسر درست کردن ها، احمدی نژاد او را برکنار کند و اینقدر هزینه ندهد. این هم یک نظر است، اما به نظر من استدلال محکمی نیست. چرا با نگاه منصفانه و کامل به حرفهای مشایی، جهت انتقاد را نبریم به این سمت که اگر می خواهی یک حرف درست بزنی، لقمه را دور سر نچرخان و واژه های مبهم استفاده نکن. اگر منظورت "اسلام ناب" است، چرا میگویی مکتب ایران که این ابهامها ایجاد شود؟ درست مانند انتقاد نرم و طنزآمیز دلاوری(خبرنگار واحد مرکزی خبر) در گزارش "جهت اطلاع" 20:30 در خبر پنج شنبه 21 مرداد.
- ۸۹/۰۵/۲۲
کم و بیش با شما موافقم. به نظر من مشایی عمدا نوعی صحبت می کند که همیشه جایی برای مفر و توضیح داشته باشد. مساله اینجاست که مشایی در حد این نیست که کلمه تولید و جعل کند. و البته رگه های انحراف هم در همین حرفها دیده می شود.
اما آنچه که بیشتر دردر را زیاد می کند ، مساله شدن این بحث ها برای عده ی کثیری از به اصطلاح نخبگان ما است. الان یه نگاهی بیندازی ، در رسانه ها حجج زیاد مطالب تولید شده را می بینی . در صورتی که در میان مسایل اصلی مملکت این مساله اولویت چند صدم هم نخواهد بود. شده مثل زمان اصلاحطلبان که بحثهایی مثل جمهوریت و اسلامیت و جامعه مدنی شده بود ماله یک کشور.
به نظرم مدل برخورد رهبری در زمان طرح شدن دوستی با مردم اسراییل از جانب همین بابا ، بهترین مدل برخورد است. این آدم هرچه بیشتر ضریب رسانه ای بخورد ، بزرگتر می شود و از آنجایی که حرفهای چند پهلو می زند ، محل مفر برایش همیشه باز است. احمدی نژاد هم که پشت سر این بابا چهار موتور حضور دارد. هیچ طرف هم که کوتاه نمی یاد. آخر هم می شود موضوع و مساله یک کشور.
بهترین راه که یکی از دوستان پیشنهاد داد اما عملیاتی نیست ، اینکه رسانه ها با خودشان عهد بذارند و برای چند ماه از این بابا خبری نزنند. خودش جمع می شود و می رود سرجایش
علیکم السلام
اینکه میگویی "مشایی عمدا نوعی صحبت می کند که همیشه جایی برای مفر و توضیح داشته باشد" یک احتمال است، اما اینکه آنها که بعنوان نقد موضع گیری می کنند و رعایت امانت در اصل حرف گفته شده را نمی کنند و جاهایی از آن را می زنند، چیزی است که مشخص است و با بررسی خبرها واضح می شود. سوال من این است که چرا اینگونه؟ آیا این عادلانه و منصفانه برخورد کردن حتی با دشمن است؟
یا جایگاه حقوقی او مهم هست یا نیست، اگر نیست چرا اینقدر مانور دادن و برجسته کردن؟ اگر هست، چرا تقطیع و سانسور جملات و انعکاس موارد دلبخواه و به درد بخور برای موضع مخالفت ما؟ آیا احساس تکلیف است یا هوای نفس؟
یک نکته را هم تصریح بکنم و آن هم اینکه من کسانی مثل سید احمد خاتمی و مصباح را به تبعیت هوای نفس متهم نمی کنم، اما قضیه کانالیزه شده را مهم می دانم.