یادداشتهای قاسم بهرامیان

یادداشتهای قاسم بهرامیان
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

راه ارتباطی در پیام رسانها

صفحه و کانال در پیام رسانها

صفحه در اینستاگرام

صفحه در اینستاگرام

آخرین نظرات
  • ۱۹ بهمن ۹۸، ۰۹:۲۳ - علی اصغر
    سلام
پیوندها
بایگانی

سلیمان! کجایی پس؟

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۸۹، ۰۶:۴۶ ب.ظ

«کسانى در کوفه دلهاشان پر از ایمان به امام حسین بود، به اهل‌بیت محبت هم داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند؛ همه‌شان هم به شهادت رسیدند، پیش خدا هم مأجورند؛ اما کارى که باید بکنند، آن کارى نبود که آنها کردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن کار را انجام ندادند. اگر کارى که توابین در مدتى بعد از عاشورا انجام دادند، در هنگام ورود جناب مسلم به کوفه انجام میدادند، اوضاع عوض میشد؛ ممکن بود حوادث، جور دیگرى حرکت بکند.»

(دیدار مقام معظم رهبری با اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی-88/10/29)

1- قدر من را بدان!

علی(ع) پیام فرستاد که برای من نیرو بیاور، سلیمان از کوفه نیامد، بعد از جنگ جمل حضرت آمدند کوفه و یاران ایشان برای دست بوسی آمدند و سلیمان بن صرد هم آمد. حضرت فرمود سلیمان نیامدی؟ گفت: آقا! من دوستت دارم، پا به رکابت هم هستم،شما هم دشمن زیاد داری. حضرت فرمودند: ولی آن موقع که ما لازم داشتیم نیامدی ها!؟ گفت: آقا! من هستم. یک جورایی گفت قدر من را بدان، زیاد که یار نداری، من هم که قبولت دارم. از مجلس که آمد بیرون، امام حسن مجتبی را دید. گفت: به بابایت بگو من رو شماتت نکند، آقا که کم دشمن نداره، 2 تا یار هم مثل ما داره یک چیزی به ما می گوید. امام حسن مجتبی (ع) جواب زیبایی دادند و گفتند: سلیمان به صرد! بابام هر کسی را شماتت نمی کند، یک امیدی به تو داشته است که تو را شماتت کرد.

2- یا مذل المومنین!

سلیمان وقتی امام مجتبی می خواست صلح کند، آنقدر انقلابی بود که یک حرفی به امام حسن زد و یکی از کسانی بود که یا مذل المومنین به امام حسن گفت. زمان امام حسن سراغ امام حسین آمد و گفت آقا! قیام کن. امام حسین به او گفتند: امام، برادر من است، می دانی یعنی چه؟ امامت را می فهمی؟ وقتی امام حسن به شهادت رسید، دوباره سراغ امام حسین آمد، امام حسین فرمودند من بر پیمان برادرم با معاویه باقی هستم. امام عوض شده است، مشی که عوض نشده است.

3- سلیمان! کجایی پس؟

وقتی معاویه به درک رفت، سلیمان جزء اولین نویسندگان نامه به امام حسین(ع) بود، وقتی امام حسین در کربلا محاصره شد، حضرت نگاه کردند دیدند خیلی ها آمده اند، اما سلیمان و بعضی های دیگر نیامده اند. حضرت نامه نوشتند و در راس نامه، اسم سلیمان بن صرد است. سلیمان کجایی پس؟ بله، سلیمان می خواست بیاید، یعنی داشت آماده می شد بیاید که... سر مطهر امام حسین را آوردند کوفه.

4- شاید ورق بر می گشت

بلند شد قیام توابین را راه انداخت، به شهادت هم رسید، ولی در هیچ محرمی کسی برای سلیمان به صرد گریه نمی کند. اینها جزء جبهه اشقیاء نبودند، بچه های خوبی بودند. اگر امثال سلیمان ها به موقع حرکت می کردند، شاید ورق بر می گشت.

کربلا بحثهای خصوصی جامعه دینی را می خواهد بگوید. کربلا یک جبهه اشقیاء هم دارد، یک جبهه مومنین ضعیف هم دارد، یک جبهه اولیاء هم دارد. چرا اینگونه می شود؟ پس مردم کجایند؟ جامعه چگونه باید بیمه شود که دیگر از این اتفاقها نیفتد؟ عنوان کلی آن را می توانیم بصیرت بنامیم. اما مگر خدا قول نداده که به دوستان خودش بصیرت بدهد؟ چه شده بود که بصیرت نداشتند؟

(سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان-بیت رهبری-شب هشتم محرم-88/10/3

متن کامل سخنرانی ؛ فایل صوتی)

  • قاسم بهرامیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی