با داشتن و یا از دست دادن، با کدامین زودتر مى رسیم؟
چهارشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۳ ق.ظ
مشکل ما در اینجاست که نمى خواهیم از نعمتهاى دنیا و امکانات آن، چیزى به دست بیاوریم و نمى خواهیم با این مرکبها به جایى برویم، وگرنه به نعمتها دلبسته نمى شدیم و حساب مى کردیم که با داشتن و یا از دست دادن با کدامین زودتر مى رسیم؛ که براى حرکت ما دو پاى شکر در هنگام دارایى و صبر در هنگام گرفتارى هست. پس دیگر چه رنجى داریم و چه مرگى داریم. آنجا که با شکر و صبر مى توان رفت، آنجا که اگر از پاى افتادى و ناتوان شدى، تازه با عجز مى توان رفت، دیگر چه حرفى داریم و چه منطقى داریم. آخر راه آنجا آغاز مىشود که ما تمام مى شویم.
مادرم- که خداى با کرامتش پذیرایش باشد- به من درسى داد، که فراموشم نمى شود.
محمد پسر اول من مى خواست به دنیا بیاید و این تجربه ى اول ما بود.
نصف شب بود که درد به سراغ مادرش آمد. با داروهایى که مى شناختم و با گل گاوزبان و تخم شوید کار سازى نمودم، ولى درد زایمان بود و شتاب مى گرفت.
به منزل پدر آمدم. هنوز ساعاتى تا اذان صبح مانده بود. مادرم با چند نفر از بستگان به پذیرایى مادر محمد مشغول شدند و مرا از اطاق تبعید کرد. من از دور فریادها و ناله ها را مى شنیدم و زمان بر من کُند مى گذشت. تجربه ى اول من بود. حدود طلوع آفتاب خانم دکتر تشیدى را آوردیم. با خیال راحت ترى در انتظار تولد نشستیم. فریادها و ناله ها زیادتر مى شد، امّا از ولادت خبرى نبود.
مادرم را صدا زدم. من آشفته بودم، ولى او سرخوش. پرسیدم آیا مشکلى هست؟
جواب داد: کار زایمان طبیعى است. گفتم پس چه وقت فارغ مى شود؟ با این همه ناله کِى کار تمام مى شود؟ خندید و گفت: تا ناى نالیدن دارد و توان فریاد کشیدن دارد، نمى زاید. آنجا که درد توانش را گرفت، آن وقت فارغ مى شود ...
مدتى گذشت. از ناى افتاده بود و فقط زنجموره بود، که صداى گریه ى محمد بلند شد. و این درس را فهمیدم که تا ناى نالیدن دارى و تا آنجا که توان دارى، ولادتى نیست. راه آنجا آغاز مى شود که تو به پایان مى رسى.
(استاد علی صفایی حائری-کتاب «آیه های سبز»صص 82و83- به نقل از «درسهایى از انقلاب، دفتر سوم( قیام)، ص 223 تا 224»)
- ۹۰/۰۹/۰۹
رویداد نگاری یکی از شاهدان عینی از ماجرای سفارت