یادداشتهای قاسم بهرامیان

یادداشتهای قاسم بهرامیان
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

راه ارتباطی در پیام رسانها

صفحه و کانال در پیام رسانها

صفحه در اینستاگرام

صفحه در اینستاگرام

آخرین نظرات
  • ۱۹ بهمن ۹۸، ۰۹:۲۳ - علی اصغر
    سلام
پیوندها
بایگانی

جاذبه و دافعه احمدی‌نژاد و رونمایی از رأی خاموش پس از 30 سال


نویسنده: مهدی فاطمی


مهم‌ترین اتفاق انتخابات دهم مشارکت85 درصدی مردم بود. این یعنی برخی کسانی که شاید تنها یک بار، آنهم در "رفراندوم جمهوری اسلامی" رأی "آری" یا "نه" داده‏اند، اکنون برای دومین بار در انتخابات شرکت کرده‏اند.

به نظر می‏رسد این مسئله را نمی‏توان بدون توجه به "جاذبه و دافعه احمدی‌نژاد" تحلیل کرد. این جاذبه و دافعه در یک بستر تاریخی و حول یک گسل اجتماعی بزرگ، جلوه کرد و در قیاس با رؤسای جمهور قبلی از سوی مردم فهم شد. این گسل اجتماعی نیز خود ریشه در یک خواست فرهنگی در ایرانیان دارد که تصمیم گیری انتخاباتی آنان را متفاوت می‏سازد و به این ترتیب خواست اقتصادی مارکس یا خواست قدرت نیچه و یا خواست جنسیتی فروید، همه نظریه هایی کوچک و ناقص برای فهم رفتار سیاسی ایرانیان هستند. البته تبیین خواست سیاسی مردم ایران بر مبنای یک «نظریه بدیل»، خود مجال دیگری می‏خواهد.

مرور رفتار انتخاباتی مردم در دولت‏های پیش از احمدی‌نژاد

فارغ از دهه اول که فشار دشمن خارجی، جای انتقاد بر حاکمان را بسته بود، در 2 دهه گذشته سیره حکومت‌داری رؤسای جمهور به تدریج از "حکمرانی انقلابی" فاصله گرفت و تحقق آرمان‏های انقلابی را در هاله‏ای از ابهام افکند. البته افراط و تفریط در عملکرد مجریان دولتی در زمان امام نیز وجود داشت که ایشان تا حد زیادی آن را کنترل می‏کردند.

این مسئله به تدریج به یأس عمومی از استمرار راه امام انجامید که برخی توده‏های مردمی انقلاب را به خاموشی و صبر واداشت. فاصله‌گیری شدید دولت بازسازی از مشی امام در توجه به آرمان آزادی و عدالت، کار را به آنجا کشاند که شکاف طبقاتی تشدید شد و نوعی استبداد رسانه‏ای و سیاسی به وجود آمد.

دوم خرداد 76 نامزدی پا به میدان گذاشت که توانست در چشمان مردمان، خود را مستقل از روند حکمرانی گذشته جلوه دهد و وعده آزادی دهد که آرمانی در دسترس‌تر بود اما او نیز پس از چندی متهم شد که در مسیر عدالت کاری از پیش نبرده و راه آزادی را نیز با فساد و انحراف در هم آمیخته.

به هر حال این یک طنز تاریخی بود که 2 روحانی غربگرا با مشی اشرافی، انقلاب را از نقطه کانونی و ماهیت دینی و انسانی آن دور کرده و در دامن حکمرانی غربی افتادند. از توده‏های مردمی فاصله گرفته و محرومین را به فراموشی سپردند و به دل به خوشایند چند روشنفکر وامانده خوش داشتند.

آنها البته در این 16 سال با توسعه نسبی طبقه متوسط شهری در چند شهر بزرگ تا حدی یک بدنه اجتماعی متفاوت فراهم کردند اما تمایلات مصرف‌گرایانه و آزادی‌خواهانه این طبقه کوچک هیچ‌گاه نتوانست محور تقابل ساز و انگیزه ساز تحولات سیاسی و اجتماعی ایران شود. ضمن اینکه بسیاری از این گروه با حفظ مشخصات گروه مبدأ -یعنی فقرا- نتوانستند یک هویت واحد و فعال پیدا کنند. عدم وجود هرگونه ساختار و تشکیلات نظام دهنده از یک سو و افزایش احساس فقر به علت تشدید تمایلات مصرف‌گرایانه -در عین افزایش نسبی درآمد سرانه- از جمله موانع کنش جمعی منسجم این گروه بود. معضلات توسعه یافتگی وارداتی و تقلیدی در 16 ساله سازندگی و اصلاحات به تکثرهای غیرنظام یافته‏اجتماعی نیز دامن زد.

اما شکاف اجتماعی اصلی و قدیمی جامعه ایران که در زمان انقلاب نیز فعال بود به حیات خود ادامه می‏داد؛ یعنی جنگ هنوز همان جنگ فقر و غنا بود که امام خمینی(ره) گفته بود.

پیام‏های جامعه شناختی 2 بار انتخاب احمدی‌نژاد

در این میان احمدی‌نژاد با همین آسیب شناسی پا به عرصه شهرداری و سپس ریاست جمهوری می‏گذارد و چون زبان و آرمان مردم را به خوبی می‏فهمد، از میان مردم به حلقه حاکمیت آمده و در گمنامی و بدون پول و حزب و رسانه مورد توجه و اعتمادشان قرار می‏گیرد. مساجد و هیئات که به راحتی زیر بلیت هیچ نامزد انتخاباتی نمی‏روند، تبدیل به محور شبکه اجتماعی حامیان او می‏شوند.

او گفت می‏خواهد به وظایف یک حاکم دینی که همان تقسیم امکانات و حتی نگاهش میان مردم، رابطه بی‌واسطه با مردم، عدالت معکوس به نفع مناطق محروم و پر کردن دره‏های فقر علیه قله‏های ثروت، مهربانی با عوام و سخت‌گیری با خواص و مواردی از این دست جامه عمل بپوشاند.

اما احمدی‌نژاد و ایده‏های او، از آنجا مورد توجه عمومی قرار گرفت که منجر به فعال شدن شکاف اجتماعی اصلی ایران یعنی شکاف فقیر-غنی و به تبع دامن زدن به روحیه مبارزه با فساد و میل به پاک‏دستی می‏شود. مبارزه با اشرافیت مسئولان و عدالتخواهی و شجاعت انقلابی، امری بود که از سوی امام خمینی(ره) و بر پایه دوگانه‏ی «اسلام ناب-اسلام آمریکایی» تبیین شده بود. به همین دلیل با گسترش روحیه اشرافیت در میان طبقه مدیران در دهه دوم و سوم انقلاب، این تقابل اجتماعی تعمیق شد.

مخالفان او اما گمان می‏کردند صورت‌بندی اجتماعی- سیاسی ایران حول شکاف استبداد- آزادیخواهی نظام یافته‏است و مردم درد غربی شدن و لیبرال شدن و آزادیخواهی اباحه‌گرایانه دارند. این البته شاید تنها درد شکم‏های سیر بالاشهرنشین بود که عمدتا روحیات و افکارش از فرهنگ و فکر غربی سیراب می‏شد.

به هر روی آن‏ها در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری سعی کردند با اصلاح وجهه اباحه‌گرایانه و سنت‏زادایانه‌شان، چهره‏ای را به میدان بیاورند که در عین همسویی اعتقادی با آنان، نوستالژی امام را در یاد ایرانیان بیاورد و ضمناً از سخن گفتن از اسلام و انقلاب هم شرمنده نباشد. اما این تابلوی جدید بواسطه هم سنخی‏اش با آنان سابقه پیشین را نتوانست پاک کند. این نامزد هویت خود را بر مبنای نفی هویت احمدی‌نژاد تعریف کرده بود و این نفی پا را فراتر گذاشت و به تخریب و تهمت و توهین رسید.

به هر حال مشخصات روحی و فکری احمدی‌نژاد به نحوی بود که جمعی از مدیران گذشته، طبقه مرفه، روشنفکران و برخی دانشگاهیان غرب‌گرا را در برابر خود قرار داده بود. بماند که چهره غیرواقعی که رسانه‏های منتقد، در 4 سال گذشته از احمدی‌نژاد ترسیم کردند، دافعه‏ای داشت که منجر به تحریک بخشی بسیار کوچکی از جامعه علیه احمدی‌نژاد شده بود.

اما در دیگر سو جبهه مستضعفان که از فساد و تبعیض به تنگ آمده بود، دیگر قصد نداشت که کار حکمرانی را به اشراف واگذارد. آن‏ها احمدی‌نژاد را برگزیده بودند چون احساس کرده بودند او به عمده شعارهایی که برای شنیدن مشکلات و پیگیری برای رفع آن‏ها داده، عمل کرده و در جایی هم که به توفیقات چندانی نرسیده، در اثر کارشکنی اشراف و مافیای فساد بوده است. آن‏ها شجاعت او در مواجهه با اشراف و نخبگان و سیاسیون زیاده‌خواه را می‏پسندیدند و به آن عشق می‏ورزیدند. مبارزه احمدی‌نژاد با مافیای فساد در ساختار دولت چیزی نبود که از چشم مردم دور مانده باشد.

از سوی دیگر اقدامات شجاعانه احمدی‌نژادی در عرصه بین‏المللی در حدی بود که برخی مخالفان، این پاگذاشتن او به میادین و مباهله‌گری او با سران قدرت جهانی را به "ذلت" تعبیر کردند. در اینجا تقابل دو رویکرد وابسته گرایی و استقلال گرایی نیز به فعال‏سازی یک تقابل و انگیزش اجتماعی دیگر انجامید. در چشم گروهی از مردم، شجاعت و هوشمندی احمدی نژاد در برابر دشمنان خارجی و حفظ عزت و اقتدار ایران در جامعه جهانی از دیگر مطلوبیت‏های این دولت بود. اما دیگر نامزدهای انتخاباتی دور دهم، با افراطی خواندن اقدامات دیپلماتیک احمدی‌نژاد سعی در تحریک اندیشه وابسته گرایی داشتند، اما جامعه ایرانی به این طرز تلقی واکنش منفی نشان داد.

هر 3 نامزد انتخاباتی از یک سو با بزرگ‏نمایی نقاط ضعف مورد ادعایشان در احمدی‌نژاد و از دیگر سو با کوچک‌نمایی و پنهان‌سازی نقاط قوت احمدی‌نژاد، موجب شدند تا این انتخابات به انتخابات آری یا نه به احمدی‌نژاد تبدیل شود. در عین حال بدل‏سازی و مشابه‎سازی برخی شعارها به شعارهای دور قبل احمدی‎نژاد، فضای رقابت انتخاباتی را به علائق اجتماعی مردم نزدیک کرد، به نحوی که همه نامزدها نمی‏توانستند تصریح کنند که همه رویکردها و عملکردهای احمدی‏نژاد را کنار خواهند نهاد. رقیب اصلی احمدی‌نژاد نیز از طریق تمسک به برخی ارزش‏های مذهبی و انقلابی سعی داشت، خود را به عنوان "بدیل تکامل یافته احمدی‌نژاد" طرح کند تا آرای کسانی که به احمدی‌نژاد تمایل دارند را نیز به سوی خود جلب کند.

مناظره‏های انتخاباتی و تسری مبارزه با فساد و مافیا از رأس به بدنه

این حب و بغض یا همان دافعه و جاذبه شدید، پس از مناظره احمدی‌نژاد و موسوی، به اوج رسید. در این مناظره هر دو نامزد به تقابل دامن زدند. موسوی چند ویژگی منفی برای احمدی‌نژاد برشمرد و خود را به عنوان بدیل مثبت وی مطرح کرد. احمدی‌نژاد نیز تقابل و جبهه بندی 4 ساله در برابر خودش را علنی ساخت و جایگاه موسوی را در جبهه مقابل در کنار برخی سران دیگر نشان داد.

از اینجا به بعد آخرین حلقه جاذبه سازی و دافعه سازی احمدی‌نژاد رقم خورد. گروه‏های مردمی حامی احمدی‌نژاد پس از اینکه در جریان این ماجرا قرار گرفتند، به طرق مختلف اعلام کردند حاضرند برای احمدی‌نژاد و آرمانش که همان مبارزه با مفاسد و زیاده‏خواهی ها است، جان بدهند. چنانکه بسیاری از گروه‏ها و تشکل‏های اجتماعی از صبح روز بعد نسبت به احتمال ترور او اعلام خطر کردند.

به تناسب این دوستداران سرسخت که احمدی‌نژاد را به دلیل خدمت و جوانمردی و شجاعتش می‏خواستند، او دشمنان سرسختی هم داشت که حاضر بودند، برای کنارزدن او، رهبری انقلاب را نیز مورد بی مهری قرار داده و حتی درباره اصل نظام بازاندیشی کنند؛ دشمنانی داخلی و خارجی که شب‏ها از بغض او نمی‏خوابیدند و هر روز طرح تازه‏ای برای او در سر داشتند.

با این حال و با همه تلاشی که سران مخالف او برای مردمی‏کردن مخالفت‏ها با وی داشته‏اند، اما او اولین رئیس جمهور ایران شد که در دور دوم ریاست جمهوری، هم بر محبوبیت خود افزوده و رکورد 24 میلیونی را رقم زد و هم بر میزان مشارکت مردمی در انتخابات افزود. چه اینکه دور دوم انتخابات ریاست جمهوری برای همه روسای جمهور ایران، با کاهش مشارکت و کاهش محبوبیت همراه بوده‏است.

به این ترتیب شدت جاذبه و دافعه احمدی‌نژاد که بر مبنای جنگ فقر و غنا و تقویت روحیه مبارزه با فساد و تبعیض شکل گرفته، از مهمترین عواملی بود که مردم را به شرکت گسترده در انتخابات واداشت. این موافقان را می‏توان «جبهه مستضعفین و حامیان مستضعفین» نامید. قدرت این شکاف اجتماعی به حدی است که اگر رای گیری تا پاسی از نیمه شب تمدید می‏شد، شاید رقم مشارکت مردمی از 90 درصد نیز می‏گذشت.

اما مهمترین هشدار جامعه شناختی این انتخابات، زیر سوال رفتن تئوری‏های معمول جامعه شناسان سکولار در دانشگاه‏های ایران است. بر خلاف تئوری‏های 30 سال گذشته آنان، این انتخابات نشان داد آرمان‏های مدرن و شبه مدرن یا به تعبیر آنان شکاف استبداد-آزادیخواهی، نمی‏تواند یک تقابل مشارکت‏ساز و رای‏ساز برای جامعه ایران باشد و درباره دلایل انتخاب سید محمد خاتمی نیز باید عواملی مانند سیادت و روحانیت را دخیل دانست و این همان عاملی است که رقیب احمدی‌نژاد سعی کرد به تمامه از آن سود جوید اما راه به جایی نبرد. به هر روی با روشن شدن تکلیف رای خاموش، روشنفکران و جامعه شناسان سکولار باید راه‏های دیگری برای مصادره جامعه و فرهنگ ایرانی به نفع مدرنیزاسیون اجباری بیابند.


منبع: رجانیوز - 88/3/28

  • قاسم بهرامیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی